‏نمایش پست‌ها با برچسب زندان. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب زندان. نمایش همه پست‌ها

چهارشنبه

ضرب و شتم نوید خانجانی از سوی مامورین زندان؛ ممانعت از اعزام وی به دادگاه انقلاب در پی امتناع وی از پوشیدن لباس زندان


ضرب و شتم نوید خانجانی از سوی مامورین زندان؛ ممانعت از اعزام وی به دادگاه انقلاب در پی امتناع وی از پوشیدن لباس زندان
نوید خانجانی، فعال حقوق بشر و موسس جمعیت مبارزه با تبعیض صبح امروز در پی امتناع از پوشیدن لباس زندان برای اعزام به دادگاه انتقلاب استان تهران به شدت از سوی مسئولین زندان رجایی شهر مورد ضرب و شتم قرار گرفت.

این فعال حق تحصیل صبح امروز برای اعزام به دادگاه انقلاب تهران از بند زندان فراخوانده شده بود، که در پی ممانعت آقای خانجانی از پوشیدن لباس زندان، مامورین زندان به وی حمله ور شده و ایشان را مورد ضرب و شتم قرار دادند.

به نظر می رسد ایشان قرار بوده است به شعبه اول دادگاه دادگاه انقلاب تهران منتقل شوند. هنوز از علت این احضار اطلاعی در دست نیست.

نوید خانجانی در حال حاضر برای گذراندن دوران محکومیت ۱۲ سال حبس تعزیری خود در زندان رجایی‌شهر به سر می‌برد. 

خانجانی در بهمن سال ۱۳۸۹ از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباس به تحمل ۱۲ سال حبس تعزیری محکوم شد. این حکم در دادگاه تجدیدنظر عینا تایید شد.

اتهامات نوید خانجانی «نشر اکاذیب، تشویش اذهان عمومی، تبلیغ علیه نظام به واسطه‌ی انتشار اخبار و گزارش‌ها و انجام مصاحبه با تلویزیون و رادیوهای بیگانه، عضویت در شورای مرکزی کمیته گزارشگران حقوق بشر و تشکیل «گروه محرومین از تحصیل» عنوان شده است.
Balatarin

به دارآویختن ۴۰۰ نفر در چهار ماه - از سر گیری اعدامهای مخفیانه در زندان ها


روز آنلاین - سازمان‌های مدافع حقوق بشر اعلام کرده‌اند اعدامهای جمعی و مخفیانه در زندانهای کشور که به دلیل "توجه جهانی" در اواخر سال ۲۰۱۲ "وقفه‌ای موقتی" در آن ایجاد شده بود، دوباره از سر گرفته شده و بر حسب تخمین منابع مختلف، احتمال می‌رود تنها در چهار ماه حدود ۴۰۰ زندانی در زندان وکیل آباد به پای چوبه دار رفته باشند.

محمود امیری مقدم، سخنگوی سازمان حقوق بشر ایران که کار مستند سازی آمارهای اعدام در ایران را به به عهده دارد، در این ارتباط به روز می‌گوید اعدام‌های چند ماه گذشته زندان وکیل آباد مشهد در "هر نوبت بین ۱۰ تا ۷۰ نفر" بوده است. او می افزاید: "این اعدام‌ها از حدود ۴ ماه پیش شروع شده و ۲ تا ۳ نوبت در هفته به وقوع می‌پیوندد و هنوز هم ادامه دارد."

بر اساس گزارش نهادهای حقوق بشری همزمان با اجرای احکام اعدام در زندان وکیل آباد، اعدامهای مشابه در زندان رجایی شهر کرج نیز افزایش یافتە است. آنطور که از این گزارش‌ها برمی آید در زندان رجایی شهر، زندانیان بطور روزانە ازبندهای خود منتقل می‌شوند؛ زندانیانی که احکام اعدام آن‌ها به تائید دستگاه قضایی رسیده است.

مقامات قضایی جمهوری اسلامی در طول سه سال گذشته اعدام‌های مخفیانه در برخی زندانهای کشور از جمله زندان وکیل آباد مشهد را انکار کرده‌ بودند. اما در اوایل تیرماه سال ۱۳۹۰، محمود ذوقی، دادستان عمومی و انقلاب مشهد با "متناسب" دانستن تعداد آمار‌ها با جرایم مواد مخدر در این استان و به ویژه زندان وکیل آباد، اجرای پنج مرحله اعدام در این زندان طی سه ماه قبل از تیرماه سال ۹۰ را به صورت رسمی تائید کرد.



اعدام برای "خالی" کردن زندان‌ها

سازمان حقوق بشر ایران، روز دوشنبه ۱۶ بهمن ماه، طی گزارشی به نقل از "منابع قابل اعتماد" اعلام کرد که در ایران طی چهار ماه گذشته  ۴۰۰ زندانی در زندان وکیل آباد مشهد اعدام شده‌اند.

این سازمان حقوق بشری همچنین اعلام کرده که اعدام مخفیانه زندانیان در وکیل آباد هر یکشنبه و چهارشنبه صورت می‌گیرد. با این حال افزوده است گزارشاتی مبنی بر اعدام در سه روز هفته نیز وجود دارد.

هرچند سازمان حقوق بشر ایران تاکید کرده که "اطلاعات تفصیلی در مورد تعداد زندانیان اعدام شده فراهم نیست" اما تصریح کرده که "حداقل در یک مورد از این اعدام‌ها تعداد ۵۰ نفر اعدام گشته‌اند."

این سازمان مدافع حقوق بشر که فعالیت‌هایش بر مجازات اعدام در ایران متمرکز است، با بیان اینکه "اطلاعات پیرامون این اعدام‌ها توسط دو منبع مستقل تائید شده"، وعده داده  که جزئیات بیشتری در این زمینه را منتشر خواهد کرد.

 دستگاه قضایی، منابع و خبرگزاری‌های رسمی جمهوری اسلامی هنوز اعدام این افراد را تائید نکرده‌اند.



در گزارشی جداگانه، که روز دوشنبه منتشر شد، سازمان حقوق بشر ایران اعلام کرده که اجرای احکام اعدام همچنین در زندان رجایی شهر کرج نیز افزایش یافته است.

بر اساس این گزارشات در رجایی شهر بطور روزانە زندانیانی ازبندهای خود منتقل می‌شوند کە اجرای احکام تعدادی از آن‌ها نیز تائید شدە است.

گزارش شده که روز ٢٧ ژانویە دو زندانی بنامهای مسعود علی مرادی و محمود نظامی در زندان رجایی شهر با طناب دار اعدام شدەاند.

هیچ کدام از این دو اعدام نیز توسط مقامات جمهوری اسلامی بطور رسمی اعلام نشدە است.

سازمان حقوق بشر ایران می‌گوید که زندانیان بطور عادی برای اعدام به اوین منتقل می‌شدند اما در دو ماه اخیر مقامات حکومتی زندانیان را در سالن تازەای که در زندان رجایی شهراحداث شدە است با طناب دار اعدام می‌کنند.

این سازمان حقوق بشری در بیانیه‌ای که به این مناسبت منتشر کرده از سازمان ملل متحد و جامعە جهانی خواسته است از موج اعدام‌ها در ایران جلوگیری کنند.

 محمود امیری مقدم، سخنگوی این سازمان در مورد علل افزایش این اعدام‌ها می‌گوید: "به نظر می‌رسد که مقامات حکومت ایران می‌خواهند زندان‌ها را خالی‌ کنند. ما می‌دانیم که چندین هزار زندانی زیر حکم اعدام در زندان‌های مختلف ایران وجود دارند. با این شدتی که حکومت اعدام می‌کند همه این زندانیا‌ن در ماههای آینده در معرض خطر جدی قرار دارند."

این فعال حقوق بشر همچنین می‌گوید: "شدت و حجم اعدام‌های این دره از دوره‌های قبل بیشتر است، و از آنجایی که فضای عمومی و خفقان هم شدید‌تر شده دسترسی‌ به آمار دقیق مشکل‌تر شده."

آقای امیری مقدم همچین از آقای احمد قابل که به گفته او "نقش مهمی‌ در افشای دور اول اعدام‌های دسته جمعی زندان وکیل آباد" داشت و به این خاطر تحت فشار زیادی قرار گرفت قدردانی می‌کند.

احمد قابل، پژوهشگر دینی و از شاگردان آیت‌الله حسینعلی منتظری و از منتقدان جمهوری اسلامی در سن ۵۵ سالگی در آبانماه سال ۹۱ درگذشت. او از جمله اولین کسانی بود که در مورد اعدام های دسته جمعی و مخفیانه در زندان وکیل آباد مشهد سخن گفت.



اعدام‌های دنباله دار وکیل آباد

 چندین سازمان مدافع حقوق بشر در سپتامبر ۲۰۱۰ پیرامون اعدام‌های دسته جمعی و مخفیانه در زندان وکیل آباد هشدار داده بودند. بر اساس گزارش سالانه سازمان حقوق بشر ایران در مورد مجازات اعدام در ایران، حداقل ۲۲۶ زندانی در سال ۲۰۱۰ و ۱۳۳ زندانی در سال ۲۰۱۱ در این زندان اعدام شدند.

اعدام‌های مخفیانه در زندانهای کشور و خصوصا در زندان وکیل آباد از سال ۸۸ به این طرف از سوی نهادهای جهانی مدافع حقوق بشر افشا شد. به گفته این نهاد‌ها اما به دلیل توجه جهانی به موضوع، ایران در اواخر سال ۲۰۱۲ وقفه‌ای موقتی در اعدام‌ها ایجاد کرد.

در اوایل تیرماه سال ۱۳۹۰ محمود ذوقی، دادستان عمومی و انقلاب مشهد، بدون اینکه توضیحی در مورد چگونگی اجرای احکام اعدام زندانیان مواد مخدر بدهد اعلام کرده بود: "در سال جاری یعنی تنها در سه ماه آغازین سال ۱۳۹۰، طی ۵ مرحله اجرای حکم اعدام داشته‌ایم."

 در مهرماه‌‌ همان سال، محمد باقرباقری، معاون دادگستری خراسان جنوبی به صورت تلویحی اعدام‌های پنهانی و دسته جمعی متهمان مواد مخدر در زندان بیرجند، مرکز استان خراسان جنوبی (جنوب شرق ایران) را پذیرفت و بدون اشاره به اعدام‌های مشابه در سال ۸۸ و سالهای بعد، از اعدام "۱۴۰ قاچاقچی مواد مخدر" تنها در سال ۸۹ در این زندان خبر داد.

بسیاری از نهاد‌ها، دولت‌ها و شخصیت‌های سیاسی و مدنی از افزایش مجازات اعدام در ایران ابراز نگرانی کرده‌اند. مقامات رسمی جمهوری اسلامی اما همواره این انتقاد‌ها را رد کرده و گفته‌اند که قوانین اسلامی در کشور اجرا می‌شود.

 سازمان عفو بین الملل، در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۰ در گزارش سالانه خود اجرای ۲۵۲ مورد اعدام در سال گذشته را تایید کرده بود. عفو بین الملل اما بر اساس "گزارشهای موثق دریافتی" اعلام کرد ۳۰۰ نفر دیگر در همین دوره زمانی به صورت اعلام نشده اعدام شده‌اند.

نهادهای مدافع حقوق بشر می‌گویند بیشتر اعدام‌های زندان وکیل آباد مشهد درارتباط  با جرایم مربوط به مواد مخدر صورت می‌گیرد، اما برخی از مدافعان ایرانی حقوق بشر در سالهای گذشته گفته‌اند بیم آن می‌رود در میان این زندانیان، افرادی هم به اتهامات عقیدتی و سیاسی وجود داشته باشند.
Balatarin

جمعه

محمدتوسلی خطاب به لاریجانی: در جمهوری اسلامی پاداش بیش از ۵۰ سال خدمت صادقانه زندان است؟


سحام نیوز: محمد توسلی از فعالان باسابقه سیاسی و رییس دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران در نامه دوم خود به رییس قوه قضاییه که در پی بازداشت آبان ماه ۱۳۹۰ نوشته است، با ذکر این نکته که در دادنامه صادره، قاضی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران خود را براساس ابلاغیه ریاست قوه قضاییه مأذون در دادرسی این پرونده معرفی کرده است، یک نسخه از مجموعه دادنامه، دفاعیه حقوقی وکلا، دفاعیه خود و دو دفاعیه قبلی را به رییس قوه قضاییه ارائه کرد.

آقای توسلی ۱۲ آبان ماه ۱۳۹۰ بازداشت و مدت شش ماه و نیم را در بند امنیتی ۲۰۹ که توسط وزارت اطلاعات اداره می شود، بسر برد. او سپس در دادگاه بدوی به ۱۱ سال حبس تعزیری و ۵ سال محرومیت از فعالیت‌های اجتماعی محکوم شد.

عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران پیش از این نیز در نامه ای به صادق آملی لاریجانی، رییس قوه قضاییه در تاریخ ۲۵ تیرماه ۱۳۹۱ به برخی رفتارها توسط ضابطان خاص قوه قضاییه اشاره کرده بود. رونوشت نامه دوم آقای توسلی برای ستاد حقوق بشر قوه قضائیه، دادستان تهران و کمیسیون اصل ۹۰ مجلس شورای اسلامی نیز فرستاده شده است.

متن نامه آقای توسلی به رییس قوه قضاییه که در تاریخ ۲۲ آبان ماه ۱۳۹۱ ارسال شده و نسخه ای از آن در اختیار سحام قرار گرفته، به شرح زیر است:

بسمه تعالی

آیت‌الله صادق آملی لاریجانی

رئیس محترم قوه قضاییه

با سلام و احترام،

پیرو نامه مورخ ۲۵/۴/۹۱، که درباره جریان بازداشت ۱۲ آبان ماه ۱۳۹۰ اینجانب در ارتباط با نامه معروف به ۱۴۳ امضایی به جناب آقای سید محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین کشور و رفتار خلاف قانون ضابطین خاص قوه قضاییه برای بررسی و رسیدگی جنابعالی تقدیم شد، ضرورتاً موارد زیر را به استحضار می‌رساند :‌

۱- قاضی محترم شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، بدون توجه به موارد نقض آشکار قانون و اخلاق که در مدت ۵/۶ ماه بازداشت اینجانب در سلول‌های بازداشتگاه ۲۰۹ وزارت اطلاعات، مذکور در نامه فوق‌الذکر، صورت گرفت،‌ براساس پرونده و گزارش‌های عموماً کذب و خلاف واقع،که از سوی کارشناس پرونده اینجانب تنظیم شده است، اینجانب را به ۱۱ سال حبس تعزیری و ۵ سال محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم کرده است.

۲- صدور این دادنامه از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران ظاهراً نشان از آن دارد که در جمهوری اسلامی ایران پاداش بیش از ۵۰ سال خدمت صادقانه مدیریتی و مهندسی در کشور و پیامد ایفای فریضه مهم امر به معروف و نهی از منکر و اظهار نظر مشفقانه و خیرخواهانه برای پاسداری از اصول و آرمان‌های اصیل انقلاب و جلوگیری از نقض آشکار قانون و اخلاق، زندان و محرومیت از حقوق اجتماعی است!!

ضابطین خاص قوه قضاییه در وزارت اطلاعات تصریح کرده‌اند که اعضای نهضت آزادی ایران حتی به نام خودشان حق اظهار نظر (بخوانید حق حیات) ندارند، آنان عملاً‌ با اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر (گردش آزاد اطلاعات در جامعه) به مقابله برخاسته‌اند که پیامد طبیعی آن مصداق کلام مولای متقیان، علی (ع) ، در آخرین وصایای آن امام بزرگوار به فرزندانش است که فرمود : و لا تترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم اشرارکم” (۱) آیا هدف اصلی صدور این دادنامه و رأی ۵ سال محرومیت از حقوق اجتماعی تحقق همین برنامه نیست؟!

۳- نظر به اینکه در دادنامه صادره، قاضی محترم شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران خود را براساس ابلاغیه ریاست محترم قوه قضاییه مأذون در دادرسی این پرونده معرفی کرده است، به پیوست یک نسخه از مجموعه دادنامه، دفاعیه حقوقی وکلا، دفاعیه اینجانب و دو دفاعیه قبلی را در ۶ بخش و ۱۸۶ صفحه تقدیم می‌کنم تا با توجه به مسئولیتی که جنابعالی، به موجب مفاد قانون اساسی، “برحسن اجرای قوانین و جلوگیری از تضییع حقوق فردی و اجتماعی آحاد شهروندان” بر عهده دارید، دستور مقتضی برای رسیدگی به این دادنامه و اقدام شایسته صادر فرمایید.

با تشکر قبلی

محمد توسلی

 _ _

۱) (هرگز) فریضه امر به معروف و نهی از منکر را (در جامعه) رها نکنید، زیرا در این صورت بد کرداران (ناپاکان) بر شما حکومت خواهند کرد. (نهج‌البلاغه نامه ۴۷)

رونوشت :‌

- ستاد حقوق بشر قوه قضائیه، برای اطلاع.
- دادستان محترم تهران، جناب آقای جعفری دولت‌آبادی، برای اطلاع.
- کمیسیون اصل ۹۰ مجلس شورای اسلامی، برای اطلاع.
Balatarin

دوشنبه

تایید حکم ده سال زندان در تبعید ضیا نبوی در دیوان عالی کشور


رهسا نیوز: عالی کشور حکم ده سال حبس در تبعید سید ضیا نبوی را تایید کرد. وی که دانش آموخته رشته مهندسی شیمی از دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل است، در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد.
به گزارش ندای سبز آزادی، ضیا نبوی در دادگاهی به ریاست پیرعباسی به ۱۵ سال زندان (۱۰ سال حبس در تبعید در شهرستان ایذه) و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده بود که اینک به تایید دیوان عالی کشور نیز رسید.
این حکم در شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر به ۱۰ سال حبس تعزیری کاهش یافت.
سخنگوی شورای دفاع از حق تحصیل، در آزمون کارشناسی ارشد سال ۸۷ موفق به کسب رتبه تک رقمی در رشته جامعه شناسی شد، با این وجود از ادامه تحصیل وی در مقطع کارشناسی ارشد جلوگیری به عمل آمد.
ضیا نبوی از ابتدای بازداشت، بدون استفاده از حق مرخصی دوران محکومیت خود را در تبعید، زندان کارون اهواز، سپری می کند.
Balatarin

یکشنبه

ملاقات نسرین ستوده با وجود دستور دادستان انجام نشد | سه ساعت و نیم معطلی کودکان سرماخورده جلوی دربِ زندان


ندای سبز آزادی:رضا خندان ،همسر نسرین ستوده از انجام نشدن ملاقات فرزندان نسرین ستوده با وی با وجود  نامه دادستانی خبر داد.

براساس این گزارش  از دادستانی با رضا خندان ،همسر نسرین ستوده تماس گرفته و به وی اعلام شده است که نامه ملاقات حضوری برای ملاقات نسرین ستوده با فرزندانش صادر شده است اما پس از مراجعه مسئولین سالن ملاقات رضا خندان و فرزندانش را به درب اصلی زندان فرستاده اند و با وجود سه ساعت و نیم معطلی به آنان ملاقات نداده اند.

رضا خندان در صفحه فیس بوک خود نوشته است:از دادستاني تماس گرفتند و گفتند بچه‌ها نامه‌  ملاقات حضوري دارند. ظرف يك ساعت بايد خودم را به دادستاني كه در بازار تهران است مي رساندم، مهراوه را از مدرسه و نيما را كه سرما خورده است از خانه بر مي داشتم و سر ساعت در سالن ملاقات حاضر مي‌شديم.

سالن ملاقات كه هميشه با نامه‌ي دادستاني ملاقات حضوري مي دهد اعلام كرد كه ملاقات شما از درب اصلي زندان و محلي كه زندانيان رفت و آمد مي‌كنند بايد صورت بگيرد.

با اين حال درب اصلي نامه‌ دادستاني را از ما گرفت و درست سه ساعت و نيم ما را مقابل زندان منتظر گذاشت. سرفه‌هاي آسم نيما كه سرما خورده است در هواي آلوده‌  آنجا شروع شد.

بخش اداري زندان تعطيل شد و يك ساعت پس از تعطيلي زندان دست از پا درازتر برگشتيم. 3 ساعت و نيم چشم بچه‌ها به در زندان بود و با هردفعه باز و بسته شدن منتظر بودند كه آنها را براي ملاقات صدا ميكنند. اما هيچوقت اين اتفاق نيفتاد.

Balatarin

بیانیه سازمان ادوار تحکیم وحدت در پی کشته شدن ستار بهشتی در زندان


سحام نیوز: سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) در پی انتشار خبر کشته شدن ستار بهشتی، وبلاگ نویس در زندان اوین با صدور بیانیه ای خواستار پاسخگویی مقامات جمهوری اسلامی نسبت به سرنوشت این شهروند معترض و شفاف سازی و تحقیق قابل باور درباره همه حقایق مرگ زندانیان سیاسی در زندان شد.

به گزارش تارنمای “ادوار نیوز” ارگان رسمی سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) در این بیانیه آمده است: «آن چه مشخص است روند غیر قانونی طی شده در پرونده این وبلاگ نویس جوان، از تهدیدهای مداوم ماموران امنیتی، تا بازداشت‌های مکرر و ربودن وی بدون ارائه حکم قضایی به مکانی نامعلوم، اعمال شدید‌ترین شکنجه‌ها و فشارهای غیر اخلاقی وارده بر خانواده این فرد از زمان دستگیری تا امروز، قابل کتمان نیست و این تنها گوشه‌ای از نقض کامل حقوق شهروندی و انسانی یک فرد و خانواده او در ایران امروز است و متاسفانه اینها همه حاکی از استیلای روحیه قانون گریزی، خشونت و سرکوب، قتل و فرار از مسئولیت بر نهاد‌های امنیتی و صد البته سیستم قضایی کشور دارد.»

متن کامل این بیانیه به شرح ذیل است:

یک بار دیگر خبر مرگ یک زندانی سیاسی در زندان های جمهوری اسلامی ایران بر اثر شکنجه ماموران امنیتی در رسانه ها منتشر شده است و صدای ناله ها و ضجه های خانواده وی بار دیگر قلب هایمان را به درد آورده است.

اما با وجود آن که چند روز از انتشار خبر کشته شدن جوان وبلاگ نویس به نام ستار بهشتی که از سوی پلیس فتا (پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران) بازداشت شده بود در رسانه های داخلی و خارجی سپری شده است، تاکنون تمامی نهادهای مسئول از به اصطلاح نمایندگان مردم در مجلس گرفته تا دولت مدعی مهروزی و مقامات مسئول در قوه سابقا قضا! در قبال این فاجعه در سکوتی محض فرو رفته اند و کسی پاسخگوی افکار عمومی نیست.

خبر قتل این وبلاگ نویس جوان ایرانی در زندان‌های جمهوری اسلامی ایران، گر چه حکایت تازه‌ای از برخوردهای رایج سیستم امنیتی ایران با معترضان نیست، اما آن چه که این فاجعه را تحت الشعاع خود قرار داده است بی مسئولیتی، بی کفایتی، بی تفاوتی و عدم پیگیری و پاسخگویی مناسب نسبت به سرنوشت یک شهروند ایرانی از سوی مقامات مسئول است. به نظر می رسد ﻣﺘﻮﻟﻴﺎﻥ ﻣﺴﺘﺒﺪ ﻧﻬﺎﺩﻫﺎی ﺍمنیتی ﻭ قضایی با بی‌اعتنایی به حقوق اساسی شهروندان ﻭ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﺟﺎﺭﻯ، هر روز فاجعه‌ای جدید می‌آفرینند، بی آن که پاسخی به افکار عمومی ارائه نمایند.

در آن سو، شماری از به اصطلاح نمایندگان مجلس که سالهاست فرصت طلبانه و رندانه خود را در مقام نمایندگی مردم ایران قرار داده اند همچون همیشه به جای پیگیری این ماجرا سرگرم جدال قدرت با دولت مردان و از میدان به در کردن رقیب سیاسی خود هستند. به راستی کدام نهاد در جمهوری اسلامی می بایست پاسخگوی افکار عمومی در خصوص این پرونده باشد؟

چه کسی باید از دلایل بازداشت، نحوه بازداشت و نگهداری این شهروند معترض در بازداشتگاه و نحوه انجام تحقیقات اطلاع رسانی کند؟

این که چه شخص یا مقامی تحقیق از وی را بر عهده داشته است؟ بازپرس پرونده او چه کسی بوده است؟ زمان مرگ و علت مرگ چه بوده است؟ و بی شمار سولاتی که هر مرجع قضایی سالم و با ساختاری مستقل از قدرت و متکی به قانون، باید به آنها پاسخ دهد. اگر نمایندگان واقعی ملت امروز در مجلس حضور داشتند بی شک می بایست علیه کلیه کسانی که در دستگیری، بازداشت، تحقیقات، دادستانی، بازپرسی و همه مأموران مشغول به خدمت در بازداشتگاهی که ستار بهشتی در آن نگهداری می شد، اعلام شکایت می کردند.

آن چه مشخص است روند غیر قانونی طی شده در پرونده این وبلاگ نویس جوان، از تهدیدهای مداوم ماموران امنیتی، تا بازداشت‌های مکرر و ربودن وی بدون ارائه حکم قضایی به مکانی نامعلوم، اعمال شدید‌ترین شکنجه‌ها و فشارهای غیر اخلاقی وارده بر خانواده این فرد از زمان دستگیری تا امروز، قابل کتمان نیست و این تنها گوشه‌ای از نقض کامل حقوق شهروندی و انسانی یک فرد و خانواده او در ایران امروز است و متاسفانه اینها همه حاکی از استیلای روحیه قانون گریزی، خشونت و سرکوب، قتل و فرار از مسئولیت بر نهاد‌های امنیتی و صد البته سیستم قضایی کشور دارد.

پر واضح است که اگر مسئولین و جریان‌های سیاسی از سالها پیش در مقابل پرونده های افرادی همچون زهرا کاظمی، اکبر محمدی، زهرا بنی یعقوب، محسن روح الامینی، محمد کامرانی، رامین قهرمانی، امیرجوادی‌فر، احمد نجاتی کارگر و دیگران سکوت نمی کردند و به جای ارتقاء درجه عاملان و آمران این قتل ها، بازخواست و محاکمه قانونی آنها را در دستور کار قرار می دادند و ملت را از نتیجه این رفتار غیر قانونی آگاه می کردند، امروز شاهد آن نبودیم که جوانی معترض به صرف نگارش نظرات و عقایدش، به بی رحمانه ترین وجه ممکن شکنجه شود و مادر پیر و خواهر جوانش این گونه در غم فراق او بسوزند و تازه از سوی ماموران تحت فشار و تهدید نیز قرار گیرند بی آنکه یار و یاوری داشته باشند.

اما غمگنانه تر آن که در میان این سکوت قبرستانی حاکم بر مسئولان و متولیان امر، در این سوی بسیاری از نهادها و جریان های سیاسی در داخل وخارج ایران و مراجع تقلید و رسانه های مدعی استقلال نیز در اقدامی تعجب برانگیز به کنجی خزیده اند و تنها ناظر و شاهد ضجه های خانواده این زندانی سیاسی هستند و هیچ گونه تلاشی جهت روشن شدن ابعاد این جنایت هولناک نمی کنند.

از این رو سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) به نوبه خود از تمامی مقامات مسئول، مراجع تقلید، رسانه های مستقل می خواهد تا موضوع قتل این شهروند معترض را پیگیری نمایند و به سکوت خود در این باره پایان دهند.

این سازمان همچنین خواستار روشن شدن همه‌حقایق در باره قتل‌های پی در پی زندانیان سیاسی و به ویژه پرونده اخیر است.

بی شک مسئولان زندان، نهادهای امنیتی دخیل در پرونده این زندانی سیاسی و فراتر از آن حاکمیت جمهوری اسلامی باید نسبت به وقوع اینگونه رخدادهای ننگین و ضد بشری در محضر ملت پاسخگو باشند.

زندانبانان نیز بدانند که حتی یک ساعت زندانی نمودن بی‌گناهان ظلمی آشکار است و آمرین و عاملین آن در دنیا و آخرت باید پاسخگو باشند.

اگر امثال ستار بهشتی ها روانه زندان نمی شدند بی شک چنین سرنوشتی برای آنان رقم نمی‌خورد و اگر مسبّبان درگذشت امید میرصیافی، هدی صابر، اکبرمحمدی و دیگر زندانیان جان باخته‌ در زندان مجازات می‌شدند، زمینه بروز چنین اتفاقاتی به وجود نمی‌آمد.

این سازمان از نهادهای بین المللی حقوق بشری و سازمان ملل متحد نیز می خواهد که ضمن نظارت دقیق بر وضعیت زندانیان سیاسی، جمهوری اسلامی را وادار به رعایت حقوق زندانیان سیاسی و پذیرش مطالبات به حق آنان کند.

بدیهی است این برخورد ها با هر نیت و مقصودی، نتیجه ای جز، بی آبرویی مطلق برای نیرو های امنیتی و قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران نداشته و تنها دست آورد آن برانگیختن خشم ملتی است که سالهاست متمدنانه اعتراض می کنند و بی رحمانه سرکوب می شوند.

سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)
بیست آبان ماه هزار و سیصدو نود و یک
Balatarin

سه‌شنبه

بازداشت حسن رضایی نژاد تکنسین تجهیزات حفاظتیِ زندان اوین


خبرگزاری هرانا - مهندس حسن رضایی‌نژاد، از متخصصین یکی از شرکت‌های فنی – مهندسی طرف قرارداد سازمان زندان‌ها، روز چهارشنبه هفته اخیر بازداشت شد.

بنا به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر ، این متخصص امور فنی و تکنسین تجهیزات حفاظتیِ زندان اوین، روز چهارشنبه ۲۶ مهر ماه بعد از مراجعه به زندان اوین، توسط ماموران امنیتی دستگیر و به بازداشتگاه منتقل گردید.

بر اساس گزارش‌ها، ماموران امنیتی بعد از بازداشت حسن رضایی‌نژاد، همراه با وی به منزل ایشان مراجعه کرده و ضمن ارعاب خانواده و تفتیش و بازرسی محل، تعدادی از وسایل شخصی و کاری وی را ضبط و با خود منقل کردند.

هنوز از علت دستگیری و سرنوشت آقای رضایی‌نژاد خبری منتشر نشده و تلاش خانواده برای آگاهی از وضعیت و محل اصلی بازداشت وی به نتیجه‌ای نرسیده است.

چندی پیش نیز وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی از بازداشت گروهی که بعدا اعلام شد "متخصص مسایل فنی الکترونیکی بوده" و در "تهیه و نصب تجهیزات فنی و الکترونیکی برخی از مراکز امنیتی، دفاعی و نظامی کشور همکاری داشته‌اند"، خبر داده بود.

بررسی موارد حقوقی نقض شده در این گزارش:

بند ۱ ماده ۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هرکس حق آزادی و امنیت شخصی دارد. هیچ کس را نمیتوان خودسرانه دستگیر یا بازداشت کرد.

بند ۱ ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هیچکس را نمی توان بمناسبت عقایدش مورد مزاحمت اخافه قرار داد.

بند ۲ ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هر کس حق آزادی بیان دارد. این حق شامل آزادی تفحص و تحصیل و اشاعه اطلاعات و افکار از هر قبیل بدون توجه به سر حدات خواه شفاهاً یا بصورت نوشته یا چاپ یا بصورت هنری یا به هر وسیله دیگر به انتخاب خود می باشد.

ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر: هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد.
Balatarin

پنجشنبه

اعتراض خانواده های زندانیان سیاسی به اظهارات اخیر مقامات قضایی مبنی بر تکذیب هرگونه شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی


کلمه - جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی با ارسال نامه ای به رییس قوه قضاییه نسبت به اظهارات اخیر وی و رییس سازمان زندانها مبنی بر تکذیب هرگونه شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی واکنش نشان دادند.

به گزارش سایت نوروز، این خانواده ها برخی برخوردهایی که هر روزه با زندانیان سیاسی صورت میگیرد را مصداق بارز شکنجه دانسته و در این نامه آورده اند:” گیریم اینک پس از گذشت سه سال و قریب چهار ماه از کودتا، به دلیل حضور و هوشیاری مردم، شکنجه گران درازدست دیگر جرأت شکنجه فیزیکی و جسمی خصوصا در مورد زندانیان شناخته شده را نداشته باشند، اما در مورد شکنجه های روانی نه تنها بر زندانیان سیاسی بلکه بر خانواده های آنان حتی فرزندان خردسالشان چه می گویید؟”

متن کامل این نامه در پی می آید:

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای لاریجانی

رئیس محترم قوه قضائیه

سلام علیکم

ما خانواده های زندانیان سیاسی شاید بیش از هر کس دیگر به گفتارها و اظهارنظرهای مسئولین قضائی توجه نشان می دهیم و دلیل آن هم دغدغه های همیشگی مان نسبت به وضعیت ناگوار عزیزان دربندمان است که محرومیت هایشان به مراتب از زندانیان عادی که بعضا مرتکب جرائم سنگینی شده اند، بیشتر است. اخیرا شما بار دیگر در مورد استقلال قوه قضائیه سخن گفته اید و این در حالی است که شاهدان زنده و حاضری وجود دارند که می توانند به عدم استقلال و وابستگی این قوه شهادت دهند. شاهدانی از زندان و بیرون زندان. آنان که محکومیت های ظالمانه را می گذرانند و آنان که محکومیت های ظالمانه شان تمام شده و یا به هر دلیل دیگری در بیرون زندان هستند و ما خانواده ها که از نزدیک شاهد دخالت های جدی مقامات و مأموران نهادهای امنیتی اطلاعات و سپاه و حتی نهادهای غیرنظامی و غیرامنیتی مانند ائمه جمعه و دیگران بوده و هستیم.

به راستی اگر این قوه براساس قانون اساسی مستقل است چرا در حال حاضر در عین بی عدالتی بعضی اشخاص و نهادها از مصونیت آهنین برخوردارند و به شکایت ها از آن ها رسیدگی نمی شود و در عوض هر منتقد قانونی به بهانه جرائم امنیتی به محکومیت های سنگین و شرایط سخت زندان و تبعید و تعزیر گرفتار آمده است و از حداقل حقوق خود محروم مانده است.

از سوی دیگر رئیس سازمان زندان های شما وجود شکنجه در زندان ها را دروغ شاخ دار خوانده است در حالی که بسیاری از عزیزان ما طی نامه ای با امضا، ضمن شرح شکنجه هایی که دیده اند شکایت خود را به مقامات قضائی اعلام داشته اند که البته به جای رسیدگی به آن پرونده جدیدی برای امضا کنندگان تشکیل شده است. و عجیب آن که هم زمان ایشان اعلام داشته اند که نامه های زندانیان سیاسی توسط افرادی بیرون از زندان نگارش شده و می شود!

سوال ما از شما و نیروهای تحت امرتان این است که شکنجه از نظر شما چه تعریفی دارد و آیا شما به شکنجه سپید قائل هستید یا خیر. گیریم اینک پس از گذشت سه سال و قریب چهار ماه از کودتا، به دلیل حضور و هوشیاری مردم، شکنجه گران درازدست دیگر جرأت شکنجه فیزیکی و جسمی خصوصا در مورد زندانیان شناخته شده را نداشته باشند، اما در مورد شکنجه های روانی نه تنها بر زندانیان سیاسی بلکه بر خانواده های آنان حتی فرزندان خردسالشان چه می گویید؟

رئیس سازمان زندان های شما بگوید که سلول انفرادی که از نظر رهبری بدترین نوع شکنجه است در ایران منسوخ شده یا هنوز عزیزانی از فرزندان این مرزو بوم در دوران بازجویی و پس از آن حتی در زمان اجرای احکامشان در زندان های سراسر کشور در انفرادی به سر می برند؟!

ایشان به ما بگویند که قرنطینه بیش از دو سال برای زندانی که حکم خود را می گذراند چه معنایی دارد؟!

هم چنین بفرمایند که تدابیر شدید امنیتی در سلول ها، بندها، هواخوری، سالن ملاقات و حتی کابین های ملاقات که محل دیدار ۲۰ دقیقه ای زندانیان سیاسی با نزدیکترین عزیزان، پدران و مادران پیر و بیمار و فرزندان بعضا خردسالشان است، چه معنایی دارد؟!

بفرمایند قطع تماس های تلفنی زندانیان سیاسی و بی خبر ماندن آنان از خانواده و بی خبری خانواده از آنان تا روز ملاقات اگر شکنجه نیست چه منطق ومعنا و مفهومی دارد؟

بفرمایند محرومیت زندانیان سیاسی از حداقل امکانات درمانی و به ویژه درمان تخصصی و یا تأخیر و تعلل در آن مصداق چیست؟ بفرمایند چرا زندانی باید مجبور به اعتصاب غذا شود تا برای درمانش اقدام کنند آن هم زمانی که کار از کار گذشته است؟!

بفرمایند چرا باید خانواده ها از در کنار داشتن عزیزانشان تحت عنوان مرخصی های ماهانه محروم بمانند تا میل و سلیقه و اراده بازجو، معاون دادستان، شخص دادستان یا مقامات بالاتر تعلق بگیرد. چرا باید برای هر حق طبیعی زندانی و خانواده اش مکاتبه ها شود و تمناها شود و پی گیری ها شود و تحقیرها و توهین ها و لگد مال شدن شخصیت و پایمال شدن کرامت انسانی ملازم آن گردد.

به ما بگویند این که بعضی جوانان دانشجو و اهالی مطبوعات محکوم به حبس در تبعید شده اند مصداق شکنجه برای خودشان و خانواده هایشان نیست و بدتر از آن این که تعدادی از عزیزانمان بدون داشتن حکم حبس در تبعید به زندان رجایی شهر در استان البرز منتقل شده اند و خانواده هایشان دچار عسر و حرج در طی ملاقات های زنانه و مردانه می شوند مصداق شکنجه نیست؟!

این که زوجین زندانی سیاسی که یکی در اوین و دیگری در رجایی شهر حبس ظالمانه را تحمل می کند و با نداشتن ملاقات همسرانشان ظلم مضاعف می بینند مصداق شکنجه نیست؟!

بفرمایند فشارهای مضاعف بر زندانیان اقلیت مذهبی و قومی و خانواده هایشان اگر مصداق شکنجه نیست چه نام و عنوانی باید بر آن گذاشت؟

رئیس محترم قوه قضائیه

ما خانواده های زندانیان سیاسی مانند عزیزان دربندمان خواستار استقلال قوا وعمل سه قوه در چارچوب قانون هستیم و هرگونه اقدام غیرقانونی را که متاسفانه طی سال های اخیر عادی و معمول شده محکوم می کنیم. اما پیش و بیش از آن، ارتکاب گناهان کبیره از جمله دروغ و تهمت و افترا از جانب مسئولین را محکوم می کنیم که موجب عادی سازی گناه و جرم و جنایت در کشور عزیزمان شده است وما معنای الناس علی دین ملوکهم را بیش از همیشه در جای جای کشورمان مشاهده می کنیم.

خداوند عاقبت ما را به خیر گرداند.

والسلام علی من اتبع الهدی

جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی

۱۸/۷/۱۳۹۱
Balatarin

سه‌شنبه

بازگشت محمدرضا پورشجره به زندان بدون تکمیل دوره درمان


خبرگزاری هرانا - محمدرضا پورشجره وبلاگ نویس زندانی که در پی یک حمله قلبی به بیمارستان رجایی کرج منتقل شده بود بدون تکمیل دوره درمان به زندان ندامتگاه مرکزی کرج بازگردانده شد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، محمدرضا پورشجره (سیامک مهر) وبلاگ نویس زندانی ۵۱ ساله که روز دوشنبه ۱۰ مهرماه در پی حمله قلبی بصورت اورژانس به بیمارستان رجایی کرج منتقل شده بود بدون تکمیل دوره درمان روز یکشنبه به زندان عودت داده شد.

محمدرضا پورشجره در بیمارستان رجایی مورد عمل آنژیو قلب قرار گرفت و به گفته پزشکان باید کماکان تحت نظر پزشک و در بیمارستان باقی می‌ماند که این امر با مخالفت مامورین زندان مواجه گردید.

گفتنی است، پیش‌تر چندین گزارش در مورد وخامت وضع جسمی محمدرضا پورشجره (سیامک مهر) از سوی نهادهای حقوق بشری منتشر شده بود ولی مسئولین زندان نسبت به انجام اقدامات درمانی در مورد وی کوتاهی نمودند.

محمدرضا پورشجره (سیامک مهر) در تاریخ ۲۱ شهریور ماه ۱۳۸۹ در منزل مسکونی خود در شهر کرج بازداشت شد. او بعد از بازداشت به سلول‌های انفرادی زندان رجایی‌شهر منتقل و مدت هفت ماه در سلول انفرادی مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفت که این فشار‌ها موجب آسیب‌های جسمی بر روی وی شده بود.
Balatarin

دوشنبه

نامه افشین اسانلو از زندان: در کشور ما حقوق اساسى و انسانى کارگران رعایت نمی شود‎


کلمه -افشین اسانلو برادر منصور اسانلو عضو هیأت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه که در پاییز ١٣۸۹ بازداشت شد در نامه ای به فدراسیون بین المللى کارگران حمل و نقل ( آ تى اف ) و سازمان جهانى کار ( آ ال او ) از دردها و آلامی گفته است که در این مدت بر او آمده است.

به گزارش کلمه، در بخشی از این نامه آمده است: تنها گناه من پیگیری خواسته هاى به حقى است که کارگران شرکت واحد به آن واقف شده و آن را مطالبه میکنند، که با دستگیرى و زندانى آنها این خواسته ها از بین نمیرود. ضرورتهایى مانند به وجود آمدن یک نهاد صنفى مستقل کارگرى جهت احقاق حقوق حقه و قانونى طبق موازین وزارت کار در جهت تامین امنیت شغلى، بهبود دستمزدها متناسب با میزان تورم جلوگیرى از پرداخت سلیقه اى حقوق و مزایا، عقد قراردادهای دائم بین کارگر و کارفرما ، پایبند کردن دولت در کمک و تسهیل پرداخت بیمه تامین اجتماعى، نظارت در تعاونیهاى حمل و نقل که دیگر کاملا خصوصى شده و انحصاری بهره برداری میشود و تنها نام تعاونى را یدک میکشند، غیر قابل انکار می باشد.

این نامه که نسخه ای از آن در اختیار کلمه قرار گرفته است به شرح ذیل است:

من افشین اسانلو از فعالین جنبش کارگرى ایران و راننده اتوبوس حمل و نقل بین شهرى هستم و هم اکنون در زندان گوهردشت کرج (رجایى شهر) به سر می برم. در پاییز ١٣۸۹ هنگام استراحت در خوابگاه مخصوص رانندگان مستقر در ترمینال مسافرى، توسط افراد مسلح که همگى لباس شخصى بودند ربوده و به بند وزارت اطلاعات یا همان بند ٢٠۹ زندان اوین منتقل شدم.

به مدت پنج ماه در سلولهاى انفرادى ٢٠۹ در زندان اطلاعات شهر سنندج تحت بازجویى و شکنجه قرار گرفتم. شکنجه هاى نظیر زدن کابل به کف پا، وادار کردن به دویدن با همان پاهای زخمى و کابل خورده ، بازجوییهای طولانى مدت به مدت هفده – هجده ساعت، فحش های رکیک و ضرب و شتمِ این جانب به صورت دسته جمعى که باعث شکسته شدن چند تا از دنده ها و همینطور دندانهایم شد.

در طى این پنج ماه خانواده ام هیچگونه خبرى از من نداشته و پیگیریهایشان هم به جایى نرسید به من حتى اجازه تلفن زدن به مادر سالخورده و رنجکشیده که غم زندانى شدن پسر دیگرش آقاى منصور اسانلو رئیس هیئت مدیره سندیکاى شرکت واحد تهران را هم بر دوش میکشید را هم ندادند.

من متاهل و داراى دو فرزند پسر میباشم و همان آغاز تشکیل خانواده به مدت ٢ سال در قرارگاه سازندگى خاتم الانبیا سپاه مشغول به کار شدم و به بعنوان راننده ماشین الات سنگین در شهرستانهاى محروم و جنگ زده در جنوب کشور در پروژه هاى مهم از قبیل ساخت خط خاکى کرخه و اسکله سنگى بندر ماهشهر, کانال کشى آب از سد کرخه تا حمیده اهواز کار کردم. عشق به وطن باعث میشد که دورى از خانواده را تحمل کنم و به هیچ بگیرم. بعد از دو سال با تمام رانندگانى که استخدام شان قرردادى و موقت بود، تسویه حساب کردند و همه ما بیکار شدیم. در سال ١٣٧۶ به استخدام شرکت واحد اتوبوسرانى تهران در آمدم و در شلوغ ترین خطوط اتوبوسرانى به صورت ١٢ ساعت در روز و یا در خطوط شبانه روزى با تمایل و درخواست خودم مشغول خدمت راسانی به مردم کشورم شدم. در مدت ۴ سالى که در شرکت واحد بودم همواره به همراه کارگران و رانندگان صدیق و با سابقه در کنار کار روزانه به جهت بهبود شرایط کار و کارامد تر شدن سیستم مدیریتى و جلوگیرى از فساد خیلى از مدیران و مسولین بخشها و مناطق مختلف شرکت، و حتى خود نمایندگان شوراى اسلامى کار و پیگیرى معوقه های عیدى و پاداش و بن هاى کارگرى، لباس کار، و یا قرارگرفتن شرکت جزو مشاغل سخت و زیان آور و از بین بردن قرارداهای موقت، که در بعضى از موارد به ۴ الی ۵ سال هم میرسید، تلاش میکردم.

با اینکه در خیلى موارد موفق هم نمی شدیم ولى خارى بودیم در چشم زیاده خواهان. آنها تلاش میکردند به هر نحوى که شده ما را از میدان بدر کنند. ما دائما از سوى مدیریت و مامورانشان تحت فشار و تهدید به اخراج بودیم. متاسفانه در سال ١٣۸٠ به هنگام جابجایى مسافر در یکى از خطوط شرکت واحد با فردى تصادف کردم که موجب فوت وى شد. در این رابطه از مدیریت شرکت طلب مساعدت و یاری جهت تودیع دیه فرد متوفى را کردم که مدیریت و مددکارى وقت آن زمان با تبانى با شرکت بیمه و خانواده متوفى به عمد باعث شدند که مبلغ دیه ١۵ میلیون تومانى در آن زمان به هجده میلیون در سال بعد تبدیل شود که در صورت پرداخت نشدن مبلغ ٣ میلیون تومان مابه تفاوت من به زندان میافتادم و قانونا بیمه هم از پرداخت این مبلغ معاف بود. مراجعه به اداره کار و طرح شکایت هم راه به جایى نبرد تا اینکه مدیریت شرکت واحد پرداخت این مبلغ را منوط به استعفاى من کردند. و من هم که این مقدار پول را نداشتم مجبور به استعفا شدم، که این امر باعث به هدر رفتن چهار سال سابقه کاریم شد و من می بایست پس از ۴ سال کار سخت و طاقت فرسا از صفر شروع میکردم. آنها به این وسیله لطمه بزرگى به من و خانواده ام وارد آوردند و تا مدتها همسرم که در آنزمان باردار هم بود به بیماری عصبى مبتلا شد. از آن زمان به بعد تا لحظه دستگیری در بخش حمل و نقل برون شهرى مشغول به کار شدم. خصوصى بودن مالکیت این ناوگان عظیم و دور بودن پیش از پیش رانندگان از سهم و نداشتن اتحادیه قوى و مستقل مانند بسیارى از رانندگان زحمتکش و باشرف به سختى چرخه زندگى را میچرخاندم و با مشکلات بی شمارى روبرو بودند و غالبا با گفتگو و همفکرى با دیگر رانندگان در پى بهتر شدن شرایط کار و زندگیمان بودیم. در زندگى همواره در چهارچون قانون و احترام به آن زندگى کرده ام. قانع بوده و به کارم افتخار میکردم. سعى کردم همواره به دیگران احترام بگذارم و به وطن ومردمم عشق بورزم و تمام عمر در حال کار و خدمت به جامعه ام باشم و فرزندانم را خوب و مفید تربیت کنم.

بعد از حدود یکسال بلاتکلیفى در بندهاى ٢٠۹ و ٣۵٠ در شعبه ١۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضى صلواتی به اتهام اقدام علیه امنیت محاکمه شدم. در پروسه دادرسى ازداشتن وکیل محروم بودم و دادگاه این جانب ظرف چند دقیقه انجام گرفت و بعد از یک هفته حکم ۵ سال حبس تعزیرى به من ابلاغ شد. من به حکم صادره اعتراض نمودم اما هیچگاه به من و خانواده ام در خصوص بررسى پرونده ام در دادگاه تجدید نظر و کم و کیف آن اطلاعى داده نشد. من به اتهام واهى و بى پایه و اساسى به ۵ سال زندان محکوم شدم که دقیقا ٢ سال آن را گذرانده ام. مگر من چه اقدامى علیه امنیت کشور انجام داده ام؟ اینجانب نه فعالیت سیاسی میکرده ام و نه وابسته به گروه حزب و سازمانى بوده ام و تمامى فعالیت اینجانب نیز قانونى و صنفى بوده است.

تنها گناه من پیگیری خواسته هاى به حقى است که کارگران شرکت واحد به آن واقف شده و آن را مطالبه میکنند، که با دستگیرى و زندانى آنها این خواسته ها از بین نمیرود. ضرورتهایى مانند به وجود آمدن یک نهاد صنفى مستقل کارگرى جهت احقاق حقوق حقه و قانونى طبق موازین وزارت کار در جهت تامین امنیت شغلى، بهبود دستمزدها متناسب با میزان تورم جلوگیرى از پرداخت سلیقه اى حقوق و مزایا، عقد قراردادهای دائم بین کارگر و کارفرما ، پایبند کردن دولت در کمک و تسهیل پرداخت بیمه تامین اجتماعى، نظارت در تعاونیهاى حمل و نقل که دیگر کاملا خصوصى شده و انحصاری بهره برداری میشود و تنها نام تعاونى را یدک میکشند، غیر قابل انکار میباشد.

همچنین نظارت در پیگیرى اعمال پلیس، راهها ونیروى انتظامى در وزارت راه و ترابرى و مسائل صنفى از این دست که طبق موازین قانون کار بوده و اگر اجرایى شود نه تنها امنیت ملى به خطر نمیافتد بلکه سبب رشد و بهره ورى هر چه بیشتر این صنعت سود ده و ملى میشود. تمام جرم من و امثال من خلاصه شده در واگویى این مسایل و معضلات و مطرح شدن آن در بین رانندگان و کارگران و حتى بعضى مدیران هوشمند و لایق ناوگان حمل و نقل، کسانى که به واقع گوشه ای از چرخ صنعت این مملکت را دلسوزانه بدوش گرفته و میچرخانند.

این جانب با شرح مطالب گفته شده از فدراسیون بین المللى کارگران حمل و نقل ( آ تى اف ) و سازمان جهانى کار ( آ ال او ) که همواره دلسوزانه و برادرانه دردها و رنجهاى برادران خود را در سراسر دنیا شنیده و درک کرده و همیاری میکنند، میخواهم که وضعیت نابسامان ما کارگران بخش حمل و نقل و همینطور صدور چنین حکم ناعادلانه اى برای من و اجرایى کردن آن که تاکنون به ناحق و غیر قانونى است، را از طریق نهادهاى بین المللى و حقوق بشرى پیگیرى کرده و به گوش دیگر کارگران جهان به خصوص بخش حمل و نقل برسانند تا جهانیان بدانند که در کشور ما به هیچ وجه حقوق اساسى و انسانى ما کارگران و زحمتکشان رعایت نمیشود و کوچکترین اعتراض و درخواست ما با زندان شکنجه و اذیت و آزار براى خودمان و خانواده هایمان همراه است.

با آرزوى فرداى بهتر براى همه

افشین اسانلو – ٧ آگوست ٢٠١٢

An Appeal to the International Labor Unions by an Iranian Civil Activist Behind Bars at Rajai Shahr Prison

Afshin Osanloo is the brother of Mansour Osanlou, a leading trade union activist and a member of the board of directors of the Syndicate of Workers of Tehran and Suburbs Bus Company [an independent union that has been campaigning vigorously for workers' rights in Iran]. Afshin Osanlou was arrested in the fall of 2009 and remains behind bars. In an open letter addressed to the International Workers’ Transport Federation (ITF) and the International Labor Organization (ILO) Osanlou speaks of the pain and suffering he has endured while behind bars.

The content of the letter as provided to Kaleme is as follows:

My name is Afshin Osanlou. I am an Iranian labor activist and a transit and intercity bus driver currently behind bars at Rajai Shahr (Gohar Dasht) prison. I was arrested and transferred to the Intelligence Ministry’s ward known as Evin’s Ward 209  by armed plain clothes agents in the fall of 2009 while resting at a hostel assigned to drivers at the passengers terminal.  I endured interrogation and torture for a period of five months at the solitary confinement cells in Ward 209 of the Sanandaj Intelligence detention center.  The torture I was subjected to included: beating by cable to the souls of my feet, being forced to run with injured feet at a result of beatings by cable,  long interrogation sessions lasting for seventeen to eighteen hours, vulgar insults and extreme beatings by a group of interrogators leaving me with broken ribs and teeth.  During my five months of harsh interrogation, my family had no news of me what so ever and their efforts to obtain any information regarding my condition were fruitless.  I was even deprived of calling my mother, an old and ailing woman who had already suffered from the arrest and incarceration of her older son Mansour Osanlou.

I am married and have two boys. Shortly after forming a family I began working for a period of two years at the IRGC’s Khatam Alanbia Construction headquarters as a driver for heavy machinery for disadvantaged and war-torn provinces in the southern part of Iran including working on important projects such as the construction of the roads at Karkheh, Mahshahr port  and a water canal from Karkheh damn to Hamidiyeh in Ahvaz. I endured separation from my family because of the love for my country. After two years I was laid off along with other employees with temporary work permits.  In 1988 I was hired by the Tehran and Suburbs Bus Company where I worked as a bus driver volunteering for twelve hour day and night shifts for some of the busiest routes.  During my four years at Tehran and Suburbs Bus Company in collaboration with my honorable and hardworking co-workers, I sought to  improve working conditions, pushed for the implementation of  more efficient management systems, spoke out against corruption by a large number of managers across a variety of branches and regions within the company, including the representatives of the Islamic Labor Council, followed up on unpaid bonuses and vouchers, ensured that the work performed by workers would be designated as difficult and hazardous and pushed for the elimination of temporary contracts for workers who had been employed for more than 4 to five years, to name a few.

Despite the fact that we were not always successful in achieving our goals, we were nevertheless a thorn in the eyes of greedy middle management, who sought to eliminate us at all means. We were continuously under pressure by management and often threatened to be laid off.  Unfortunately in 2001 while transferring a passenger on one of the bus lines I had an accident that led to the death of another driver.  At the time I asked the company’s management for support in paying the deceased’s  insurance claim, but the management and the deceased’s family colluded to increase the insurance claim from 12.000 USD to 14,000 USD. Since the increased amount was not covered by the insurance company, I was responsible to pay this amount out of pocket or risk imprisonment. My complaints to the department of labor went unanswered and in the end the company agreed to pay the difference with the caveat that I resign from my post.  My resignation resulted in four wasted years at the company and I was once again forced to start all over again after four years of hard work and determination. The stress of these events caused my family much harm and my wife who was pregnant at the time even developed a neurological disorder.  Following my resignation and until my arrest I worked as a bus driver for the transportation sector in the suburbs. Given that the fleet was privately owned, drivers lacked the benefits derived from the presence of strong and independent unions, but like many of my honorable and hardworking colleagues facing a myriad of problems, I too made ends meet. Often through dialogue and consultation with other drivers, we sought to improve our working conditions and our lives. I have always lived within the framework of the law and aspired to be a law abiding citizen.  I have been content and proud of my career. I have always sought to treat others with respect.  I feel a strong bond towards my country and my fellow compatriots and have spent my entire live serving my society with a goal to educate my sons to live by the same values.

Following a year of complete  limbo sate behind bars at wards 209 and 350, the 15th branch of the Revolutionary Court presided by Judge Salavati sentenced me on charges of colluding against the national security of the country.  I was deprived of a right to a lawyer during the entire judicial process and my trial lasted only a few minutes.  A week later I was sentenced to 5 years behind bars.  Despite appealing this sentence, my appeal was never reviewed by the appeals court and my family and I have never been informed of the status of my appeal to the appeals court.  I was sentenced to five years behind bars on baseless charges and have now served two years of my sentence. What exactly did I do against the national security of my country?  I was neither politically active, nor was I affiliated with any political group or entity. I was a civic activist and my activities were always within the framework of the law. The only crime I committed was demanding the legal rights of the workers.  The arrest and imprisonment of those who demand that workers’ rights be upheld will not make the problems disappear. Requirements such as the creation of an independent labor union designed to protect the legal rights of workers as per the regulations defined by the Department of Labor in the area of job security, better wages that are inline with inflation, ensuring that wages are fair and balanced and workers have access to benefits, pushing for permanent contracts between employers and employees, demanding that the state supports social insurance, oversight of the transportation sector, a sector that has undergone complete privatization, can no longer be avoided. There is also a need for oversight in the activities and behavior of our police and security forces within the Ministry of Roads & Transportation. If the union demands that are  based on our labor laws are adhere to we will not only avoid endangering our national security, but will also ensure further productivity, growth and economic expansion on a national level.  The only crime committed by myself and those who behaved as I did was bringing such matters to the forefront and discussing the challenges facing workers with our hardworking peers and a number of fleet managers sympathetic to the industry, our people and our country at large.

Having made my case public, I therefore ask the International Workers’ Transport Federation (ITF) and the International Labor Organization (ILO) to support the plight of their suffering colleagues in Iran, ensuring that their voices are heard across the globe. I ask that take our case be brought to the attention of international human rights organizations, demanding that they investigate the unacceptable condition of workers in the Iran’s transportation sector, including the issuance of unjust and illegal sentences imposed on workers such as myself. Let us create awareness amongst the workers across the globe and in particular the transportation sector so that the world at large becomes cognizant of the fact that the basic rights of hard working laborers in Iran continues to be utterly neglected and the slightest objection on our part toward such injustices has only resulted in imprisonment and torture and the persecution of ourselves and our family members.

With hope for a better future for all…

Afshin Osanlou

August 7th, 2012
Balatarin

تأیید حکم ۸ سال زندان و ۱۰ سال ممنوعیت از کار یک روزنامه‌نگار


تمدید قرار بازداشت سام محمودی، روزنامه نگار، شاعر و نویسنده زندانیکلمه - حکم سام محمودی سرابی دبیر پیشین گروه اندیشه، کتاب و تاریخ روزنامه شرق توسط قاضی زرگر رئیس شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر تأیید و به شعبه اجرای احکام زندان اوین ابلاغ شد.

به گزارش ندای سبز آزادی، شیبانی وکیل این روزنامه‌نگار گفته است، آقای محمودی سرابی پیشتر به اتهام اجتماع و تبانی بر علیه امنیت کشور، تبلیغ علیه نظام، نشر اکاذیب به‌قصد تشویش اذهان عمومی و توهین به رهبری در شعبه ۲۸ دادگاه عمومی و انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی به ۴سال زندان تعزیری، ۴ سال زندان تعلیقی و ۱۰ سال ممنوعیت از کلیه فعالیت‌های مطبوعاتی محکوم شده بود.

حکم این روزنامه‌نگار سرانجام پس از ارجاع به دادگاه تجدیدنظر تأیید و به شعبه اجرای احکام زندان اوین ابلاغ شده است.
Balatarin

چهارشنبه

نازنین دیهیمی، دختر خشایار دیهیمی به زندان رفت


ندای سبز آزادی - نازنین دیهیمی دختر خشایار دیهیمی صبح سه‌شنبه برای اجرای حکم ۸ ماهه خود روانه زندان اوین شد.

به گزارش کلمه، نازنین دیهیمی متولد ۱۳۶۷ دانشجوی رشته تئاتر دانشگاه تهران، هفته گذشته برای اجرای حکم احضار شده و ۱۱ مهر ماه خود را برای گذراندن هشت ماه محکومیت به زندان معرفی کرد و به بند زنان سیاسی زندان اوین منتقل شد.

دیهیمی ۲۵ بهمن سال ۹۰ بازداشت و به مدت دو ماه در زندان اوین در بازداشت موقت بسر برد. او به اتهام اخلال در نظم عمومی و اقدام علیه امنیت ملی به ۸ ماه حبس تعزیری و ۴ ماه حبس تعلیقی محکوم شد که این عین حکم در دادگاه تجدید نظر هم تایید شد.

نازنین دیهیمی دختر خشایار دیهیمی مترجم و نویسنده که خود نیز مترجم ادبیات کودک است، تا امروز کتاب‌های بسیاری را برای کودکان ترجمه کرده است.
Balatarin

سه‌شنبه

اعتصاب غذای فيض‌الله عرب ‌سرخی در زندان


رادیو فردا - گزارش ها حاکی است فيض الله عرب سرخی، عضو ارشد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی در اعتراض از روز شنبه این هفته دست به اعتصاب غذا زده که هنوز ادامه دارد.

به گزارش کلمه که روز دوشنبه دهم مهرماه منتشر شده، آقای عرب سرخی به دلیل «فقدان رسيدگی پزشکی، تعلل در روند درمان و برخورد زننده و توهين آميز با خود و خانواده اش» دست به اعتصاب غذا زده است.

این گزارش همچنین می گوید آقای عرب سرخی در زندان دچار ناراحتی شديد ستون فقرات شده وبه دليل فقدان و کمبود رسيدگی پزشکی، درد شديدی دارد.

طبق گزارشی که سایت کلمه نوشته، گویا قرار بوده هفته پیش آقای عرب سرخی به مرکز درمانی منتقل شود ولی انجام نشده و با آن مخالفت شده است.

پس از آن گزارش شد که در پی اعتراض ها و نگرانی های خانواده آقای عرب سرخی، وی به بیمارستان منتقل شده ولی گفته شده به همراهی نکردن ماموران با خواسته های خانواده، بار دیگر این زندانی سیاسی به جای تمام کردن مداوا، به زندان بازگردانده شده است.

فيض الله عرب سرخی، عضو.سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، به اتهام تبليغ عليه نظام و اجتماع و تبانی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به گذراندن پنج سال حبس محکوم شده است.

در اين ميان،‌ سايت کلمه گزارش داد که خانواده مصطفی تاج‌زاده، عضو ارشد زندانی  سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت،‌ در نامه‌ای سرگشاده خطاب به محمد علی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران،‌ نسبت به سلامت جان او هشدار داده اند.

بر اساس اين گزارش،‌خانواده اين زندانی سياسی خواستار اقدامات فوری درمانی درمورد وی شده اند.

به نوشته کلمه،‌ خانواده مصطفی تاج‌زاده با اشاره به توقف درمان وی اين سوال را مطرح کرده‌اند که «از آن جا که علاوه بر بيماری‌هايی که در پرونده پزشکی‌شان ثبت است، وضعيت سلامت چشم و دندان نيز درمعرض مخاطره جدی است، سوال ما اين است که کدام مقام قضايی يا امنيتی يا مافوق قضايی و امنيتی دستور منع و توقف معالجات ايشان را داده که توسط بخش مربوطه در سپاه اعمال می شود.»

شماری از زندانیان سیاسی که پس از حوادث مربوط به انتخابات ریاست جمهوری اخیر در ایران به زندان افتاده اند، شرایط مناسبی ندارند.

عیسی سحرخیز هم که از ناحیه کلیه مشکل دارد، چند بار برای اعزام به بیمارستان و ادامه درمان خود با مشکل روبرو شده و حتی هزینه های زیادی هم به خانواده او تحمیل شده است.

حسین رونقی ملکی هم که به مداوای جدی نیاز داشت حاضر به گرفتن خدمات درمانی نشد و گفت تا مرخصی و اجازه درمان کامل نگیرد، همکاری نخواهد کرد که البته با سپردن وثیقه یک میلیارد تومانی، به او مرخصی داده شد.
Balatarin

دوشنبه

نامه کیوان صمیمی، محمودیان و باستانی از زندان رجایی شهر به رئیس صدا و سیما:اگر راست می گویید اجازه دهید خبرنگاران مستقل از زندان بازدید کنند


اگر راست می گویید اجازه دهید خبرنگاران مستقل از زندان بازدید کنند
جـــرس: کیوان صمیمی، مهدی محمودیان و مسعود باستانی در نامه ای خطاب ضرغامی رییس صدا و سیما با اشاره به برنامه شب گذشته بخش خبری بیست و سی نوشته اند: جنبش سبز که شعار دروغ ممنوع را برای نخستین بار سر داد هرگز حاضر نبوده است با تمسک به دروغ که کار هر روزه شما و رسانه تان است، کار خود را پیش ببرد لذا تصاویر و ده ها عکس و گزارش و بیانیه دیگر که از دیوارهای آهنی بندهای امنیتی شما به بیرون از زندان درز پیدا می کند، جز حقیقت چیز دیگری را به تصویر نمی کشد.
 
به گزارش کلمه، این سه زندانی روزنامه نگار محبوس در زندان رجایی شهر در بخشی از این نامه با بیان اینکه “در یکی از بخش های اخبار، سالن ۱۲ زندان رجایی شهر را مشاهده کردیم که گوینده تان زندان را به هتلی درجه یک تشبیه کرد و گفت امکانات فراوان دارد، فرش رنگین و پرده یک دست دارد” آورده اند: به شما و همراهانتان نوید می دهیم که در آینده ای نه چندان دور، می توانید در این هتل های درجه یک آرام بگیرید و باور کنید برخلاف این روزها که سر در بیت المال دارید یا تکیه بر منافع به ناحق تصاحب شده، آن روزها می توانید از روزی حلال در این هتل بهرمند شوید.

کیوان صمیمی، فعال ملی مذهبی و روزنامه نگار که به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شده و حدود دو سال و نیم است که در زندان به سر می برد به اذعان هم بندیانش به لحاظ وضعیت جسمی از چند ماه پیش دچار مشکل کبد و بیماری های مشکوک دیگری شده است.

مدیرمسئول روزنامه توقیف شده ی نامه و عضو انجمن دفاع از آزادی مطبوعات همچنین از زندانیان سیاسی در نظام شاهنشاهی بوده است.

مسعود باستانی روزنامه نگار، در ۱۴ تیرماه ۱۳۸۸ در جریان سرکوب اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات ریاست جمهوری دهم وقتی برای رسیدگی به وضعیت همسرش که روز پس از انتخابات بازداشت شده بود، به دادگاه انقلاب رفته بود بازداشت و به ۶ سال حبس محکوم و در اسفندماه به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد.

مهدی محمودیان روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی که در خصوص وقایع بازداشتگاه کهریزک اطلاع رسانی کرد، ۲۵ شهریور ماه در منزل شخصی اش بازداشت و به اتهام اجتماع و تبانی علیه نظام به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.

متن کامل این نامه به شرح زیر است:

جناب آقای سردار ضرغامی
رئیس صدا و سیما
این سال هایی که در زندان هستیم و دسترسی به رسانه های مستقل و آزاد نداریم به ناچار به دیدن رسانه شما و همفکرانتان که نام ملی بر آن نهاده اید عادت کرده ایم و طبق عادت و از سر ناچاری روز سه شنبه نیز برنامه ۲۰:۳۰ شما را به تماشا نشستیم بلکه از بین اخبار تحریف شده و دروغتان برحسب تجربیات روزنامه نگاری خود، خبری سالم دربیاوریم.
در یکی از این اخبار، سالن ۱۲ زندان رجایی شهر را مشاهده کردیم که در توضیحات گوینده تان که زندان را به هتلی درجه یک تشبیه کرد و گفت امکانات فراوان دارد، فرش رنگین و پرده یک دست دارد، شوکه شدیم. البته گویا نویسنده و گوینده خبر نیز از دیدن فرش و پرده و یخچال در زندان تعجب کرده بود که آن را اینگونه با آب و تاب فراوان مطرح کرد.

جناب آقای ضرغامی!
قصد داشتیم که از اخلاق دینی و رسانه ای برایتان بنویسیم که می دانیم بی فایده است که دین فقط برایتان دستمال کهنه ای شده است برای پاک کردن سیاهی هایتان و ماندگاری در قدرت. انسانیت و شرافت نیز از کوچه شما و هم مسلکانتان گذر نکرده است اما به حرمت نام روزنامه نگار و خبرنگار و به شرافت قلم این توضیحات را خطاب به شما می گوییم تا شاید برای کسانی که قلمشان را به شما و دوستانتان فروخته اند اتمام حجتی باشد.

آقای ضرغامی، مدیر رسانه به اصطلاح ملی!
به گواهی آمارهای رسمی کشور و سازمان زندان ها، سالانه بیش از ۵۰۰ هزار نفر حداقل چند روزی را در زندان های سراسر کشور می گذرانند و این بدان معناست که با احتساب افراد درگیر در یک خانواده سالانه حداقل ۳ میلیون نفر از مردم ایران شرایط زندان را به طور مستقیم درک می کنند که با نشان دادن چند عکس از فرش و پرده نمی توان به آنها دروغ گفت.

این نوع گزارش های شما بیشتر از آنکه به درد مردم بخورد، به درد کسانی می خورد که با قطع ارتباط از مردم، حمایت همه جانبه خود را از مسببان اختلاس سه هزار میلیاردی اعلام کرده اند و با تمسخر انتخابات و رای مردم دردانه شان را بر صندلی نشاندند تا فاسدترین دولت صد سال اخیر را رقم بزنند و رکورد بالاترین اختلاس جهان را به ثبت رساندند.

جناب آقای سردار!
با این حال فرض می گیریم که شما راست می گویید، اینجا زندان رجایی شهر نیست اینجا تبعیدگاه رجایی شهر نیست و به قول شما هتل درجه یک است. پس اجازه بدهید حداقل یک بار خبرنگاران و نمایندگان نهادهای مستقل داخلی و بین المللی از این هتل درجه یک بازدید کنند. اینجا تبعیدگاه رجایی شهر نیست اینجا هتل درجه یک است! پس اجازه دهید که آقای بان کی مون و یا حتی نمایندگان مبهم اجلاس سران عدم تعهد از این هتل درجه یک شما بازدید کنند و اجازه می دادید بان کی مون که با درخواست بیش از ده هزار نفر از شهروندان ایرانی کوشید با برخی از زندانیان و یا مسئولان بازدید کند از این هتل های درجه شما دیدن کند.

جناب آقای ضرغامی،
مطمئن هستیم اجازه چنین بازدیدی داده نمی شود و دلیل آن را هم می دانیم. چرا که در هتل درجه یک شما انواع مواد مخدر از مواد غذایی مورد نیاز و کتاب و روزنامه به مراتب سهل الوصول تر است. چون در هتل درجه یک شما، ما شاهد ضرب و شتم و فحاشی و تهدید زندانیان توسط پرسنل زندان هستیم و از آن رنج می بریم. چون در هتل درجه یک شما، خانواده زندانیان در روزهای ملاقات مورد هتک حرمت می گیرند و برای نیم ساعت ملاقات باید بیش از ۵ ساعت معطل شوند. چون در هتل درجه یک شما، زندانیان در حالی که احکام خود را می گذرانند به بازجویی های چند ساعته و چند روزه می برند و اعضای خانواده های آنها را تهدید به اخراج و زندان می کنند. چون در هتل درجه یک شما، ما به عنوان زندانی دو سال که نمی توانیم با خانواده و فرزاندانمان به طور قانونی تماس تلفنی داشته باشیم یا مطابق قوانین نامه نگاری کنیم. در هتل درجه یک شما نمی توان شهادت هدی صابر و درگذشت آقای دکمه چی و منصور رادپور، سه زندانی سیاسی ظرف یک سال را توجیه کرد. چون در هتل درجه یک شما نمی توانید قتل و درگذشت بیش از ۵۰ نفر را در یک سال اخیر بر اثر درگیری و ضرب و شتم آن هم فقط در زندان رجایی شهر را معمولی جلوه دهید. البته سال گذشته گزارش کاملی از این هتل درجه یک خطاب به آقای خامنه ای منتشر شده است که می توانید مطالعه کنید.

جناب آقای ضرغامی،
جنبش سبز که شعار دروغ ممنوع را برای نخستین بار سرداد هرگز حاضر نبوده است با تمسک به دروغ که کار هر روزه شما و رسانه تان است، کار خود را پیش ببرد. لذا تصاویر و ده ها عکس و گزارش و بیانیه دیگر که از دیوارهای آهنی بندهای امنیتی شما به بیرون از زندان درز پیدا می کند، جز حقیقت چیز دیگری را به تصویر نمی کشد. این تصاویر که شما نشان دادید، فضایی است که خود ما در تبعید با هزینه شخصی و کمک های مردمی ساخته ایم. با آنکه مجبور شده ایم پرده های متری ۵ هزار تومان را از ماموران شما متری ۲۰ هزار تومان خریداری کنیم، با آنکه مجبور شده ایم کولرهای کوچک ۸۰ هزار تومانی را ۱۵۰ هزار تومان خریداری کنیم و با آنکه مجبور شده ایم فرش های ماشینی نامرغوب و چند ده هزار تومانی شما را با قیمت فرش های مرغوب بخریم. باور کنید خانواده های ما و مردم که شما و هم مسلکانتان هزاران میلیارد از حقوقشان را در جیب هایتان ریخته اید، از سفره های خالی شان برای ساختن این هتل درجه یک ما را یاری کرده اند با آنکه حتی مجبور شده ایم برای ساختن آن در برخی موارد با چند برابر ارزش واقعی برای اجناس بی کیفیت پول پرداخت کنیم.

جناب آقای سردار ضرغامی!
البته انتشار این تصاویر توسط شما، سند دیگری است برای اثبات رسوایی و دروغگویی مسئولان امنیتی و قضایی که می گویند بیانیه ها توسط دیگران و به اسم زندانیان منتشر می شود. سند دیگری است تا ثابت کند شما و هم مسلکانتان دروغ می گویید و مظهر آن را سرلوحه رفتار خود قرار داده اید. و البته انتشار این تصاویر حامل پیامی است برای مردم سبز ایران که فرزندانشان در زندان ها کماکان در آرمان ها و عهد خود با ملتشان پایبندند و دیوارهای آهنی امنیتی شما نمی توانند ارتباط آنها با ملتشان قطع کند.

جناب آقای ضرغامی!
به شما و همراهانتان نوید می دهیم که در آینده ای نه چندان دور، می توانید در این هتل های درجه یک آرام بگیرید و باور کنید برخلاف این روزها که سر در بیت المال دارید یا تکیه بر منافع به ناحق تصاحب شده، آن روزها می توانید از روزی حلال در این هتل بهرمند شوید.

والسلام
کیوان صمیمی، مهدی محمودیان، مسعود باستانی
پانزدهم شهریور ماه سال ۹۱
زندان رجایی شهر

Balatarin

پنجشنبه

گزارشگران بدون مرز: ايران زندان زوج‌های روزنامه‌نگار


کانون زنان ایرانی - گزارشگران بدون مرز با محکوم ساختن زندانی کردن ژيلا بنی يعقوب، روزنامه‌‌نگار و مدافع حقوق زنان، نوشت: "از فردای انتخابات مورد مناقشه خرداد ١٣٨٨، بيش از ٥٧ زن روزنامه‌نگار و وب‌نگار بازداشت و از سوی دادگاه‌های انقلاب اسلامی به حبس‌های زندان از شش ماه تا ٧ سال محکوم شده‌اند."

گزارشگران بدون مرز زندانی کردن ژيلا بنی يعقوب، روزنامه‌‌نگار و مدافع حقوق زنان را محکوم می‌کند. مدير سايت کانون زنان ايران که پيش از اين به يک سال زندان محکوم شده بود، در تاريخ ١٢ شهريور برای سپری کردن مدت محکوميت خود روانه‌ی زندان اوين شد.

ژيلا بنی يعقوب روزنامه‌نگار و وب‌نگار به همراه همسرش بهمن احمدی امويی در تاريخ ٣٠ خرداد ١٣٨٨ و در پی اعتراضات مردمی به انتخاب مجدد محمود احمدی‌نژاد در انتخابات مورد مناقشه‌ی ٢٢ خرداد ١٣٨٨ دستگير شدند. اين روزنامه‌نگار در تاريخ ٢ شهريورماه ١٣٨٨ با سپردن وثيقه‌ای سنگين آزاد، اما بهمن احمدی امويی به پنج سال زندان محکوم شد. ٢٢ آبان ١٣٨٨ شعبه ٥٤ دادگاه تجديد نظر استان تهران، حکم يک سال زندان و ٣٠ سال محروميت از روزنامه نگاری را که پيش از اين از سوی شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب به رياست قاضی پير عباس صادر شده بود، تائيد کرد. در تاريخ ٢٢ خرداد ١٣٩١، بهمن احمدی امويی از بند ٣٥٠ زندان اوين، به زندان رجايی شهر انتقال داده شد. زندان رجايی شهر يکی از بدترين زندان های ايران از نظر خشونت و شکنجه و حتا قتل زندانيان است.

زندانی شدن ژيلا بنی يعقوب با همسرش بهمن احمدی امويی تنها مورد زندانی کردن زوج‌های روزنامه‌نگار نيست. روزنامه‌نگار زندانی مهسا امرآبادی که به دوسال زندان محکوم شده است، و از ارديبهشت ماه سال جاری در زندان بسر می‌برد، نيز با همسرش مسعود باستانی که در تيرماه ١٣٨٨ بازداشت و به شش سال زندان محکوم شده است، ديگر زوج روزنامه‌نگار زندانی در ايران هستند.

گزارش‌گران بدون مرز، همچنين نگران وضعيت سلامت روزنامه‌نگار زندانی عيسی سحرخيز مدير و همکار بسياری از روزنامه‌های اصلاح‌طلب از جمله نشريه توقيف شده افتاب است. اين روزنامه‌نگار به گفته خانواده‌اش، از تاريخ ٨ شهريور و در اعتراض به انتقالش از بيمارستان به زندان دست به اعتصاب غذا زده است. عيسی سحرخيز در تاريخ ١١ تيرماه ١٣٨٨ بازداشت و در شهريور ماه همان سال از سوی شعبه ١٥ دادگاه انقلاب تهران به سه سال زندان برای "فعاليت تبليغی عليه نظام" محکوم شد وی همچنين در تاريخ ١٤ مرداد ماه ١٣٩٠ برای فعاليت‌های مطبوعاتی پيش از دوران بازداشت اخيرش، به دوسال زندان محکوم شده است. عيسی سحرخيز از بيمارهای متعددی رنج می‌برد و از پنج ماه پيش در بيمارستان بستری شده بود، وی به سلول‌های انفرادی بند ٢٠٩ زندان اوين منتقل شده است.

گزارش‌گران بدون مرز ياد آور می‌شود جمهوری اسلامی ايران امروز رکوردار محکوم و زندانی کردن زنان روزنامه‌نگار و وب‌نگار در جهان است. از فردای انتخابات مورد مناقشه خرداد ١٣٨٨، بيش از ٥٧ زن روزنامه‌نگار و وب‌نگار بازداشت و از سوی دادگاه‌های انقلاب اسلامی به حبس‌های زندان از شش ماه تا ٧ سال محکوم شده‌اند.
Balatarin

دوشنبه

ژیلا بنی یعقوب هم به زندان رفت / وضعیت نامعلوم سحرخیز در بند امنیتی اوین


برگرفته از روز آنلاین-خانواده عیسی سحرخیز در مصاحبه با "روز" از انتقال این روزنامه نگار به بند ۲۰۹ زندان اوین خبر داده و گفتند که از زمان انتقال آقای سحرخیز به این بند هیچ گونه خبری از وضعیت او ندارند.  محسن امین‌زاده معاون وزیر خارجه دولت خاتمی و معاون وزارت ارشاد دولت میرحسین موسوی هم  که ۶ ماه است در بیمارستان بستری شده، هفته ی گذشته، همزمان با آغاز اجلاس غیرمتعهدها و به طور ناگهان تحت مراقبت‌های شدید و تحت کنترل نیروهای لباس شخصی ناشناس قرار گرفت. احتمال داده می شود این تحولات همزمان با حضور دبیرکل سازمان ملل در تهران و برای جلوگیری از هر نوع ارتباطی بین زندانیان سرشناس و بان کی مون بوده است..

همزمان ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگار سرشناس ایرانی در حالی برای تحمل محکومیت حبس یک ساله اش به زندان اوین رفت که بهمن احمدی امویی، همسر او، در زندان رجایی شهر زندانی است.

خانم بنی یعقوب و آقای احمدی امویی در حال حاضر سومین زوج زندانی سیاسی هستند که همزمان در زندان به سر می برند.

مهسا امرآبادی و مسعود باستانی، دیگر زوج روزنامه نگار زندانی هستند. آقای باستانی از ۱۵ تیر ۸۸ در زندان به سر می برد؛ او تاکنون به مرخصی نیامده و در حالی در زندان رجایی شهر نگهداری می شود که همسرش، مهسا امرآبادی از ۲۲ اردیبهشت ماه برای تحمل محکومیت دو سال حبس خود در زندان اوین است. تاکنون هیچ یک از پی گیریها و درخواست های خانواده های این زوج برای انتقال اقای باستانی به زندان اوین پاسخی از سوی مسولان نداشته است.

فاران حسامی و کامران رحیمیان، زوج دیگری هستند که همزمان در زندان به سر می برند. انها مدرسان دانشگاه آنلاین بهاییان هستند و آقای رحیمیان در رجایی شهر و خانم حسامی در زندان اوین به سر می برند.

ژیلا بنی یعقوب روز گذشته در حالی برای سپری کردن محکومیت یکساله خود به زندان اوین رفت که حکم این روزنامه نگار با اعتراض او در دیوان عالی کشور نقض شده بود اما با اصرار قاضی پیرعباسی بر حکم صادره، خانم بنی یعقوب برای اجرای حکم به شعبه اجرای احکام زندان اوین احضار و برای وثیقه گذار او نیز اخطاریه ارسال شده بود.

خانم بنی یعقوب همزمان به ۳۰ سال محرومیت از روزنامه نگاری هم محکوم شده است.

او به اتفاق بهمن احمدی امویی، نیمه شب ۳۰ خرداد ۸۸ و سه روز بعد از انتخابات جنجال برانگیز‌‌ همان سال بازداشت شدند. آقای امویی، به دلیل نوشتن مقالاتی در نقد عملکرد اقتصادی دولت محمود احمدی‌نژاد وهمچنین سردبیری سایت خرداد نو به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شده و اکنون بیش از سه سال است که در زندان به سر می‌برد.

ژیلا بنی یعقوب، برنده جایزه شجاعت در روزنامه نگاری بنیاد رسانه زنان سال ۲۰۰۸ و مدیر سایت کانون زنان ایرانی از رسانه های اینترنتی مدافع حقوق زنان ایران است.



بی خبری از عیسی سحرخیز

عیسی سحرخیز، روزنامه نگارسرشناس ایرانی که ۶ ماه گذشته را در بیمارستان بستری بود سه روز پیش به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده است و فرزندش به "روز" میگوید که خانواده او نه از دلیل انتقال این روزنامه نگار به بند ۲۰۹ زندان اوین اطلاعی دارند و نه از زمان انتقال تاکنون خبری از وضعیت او در دست است.

مهدی سحرخیز به "روز" میگوید که پدرش پیش از انتقال به زندان گفته بود در صورتی که او را به زندان منتقل کنند دست به اعتصاب غذا خواهد زد و اگر توجهی نکنند اعتصاب دارو را نیز آغاز خواهد کرد.

به گفته او، اکنون پدرش در اعتصاب غذا به سر می برد.

عیسی سحرخیز، روز ۱۴ تیرماه ۸۸ در حالی در شمال ایران بازداشت شد که هشت مامور امنیتی به شدت او را مورد ضرب و شتم قرار داده و دنده قفسه سینه او را شکستند. در تمام مدت بازداشت نیز به گفته خانواده اش از درمان دنده شکسته این روزنامه نگار جلوگیری به عمل آمد چنانچه همسر او اعلام کرد دنده همسرش بد جوش خورده.

او از سوی دادگاه انقلاب به سه سال حبس تعزیری و ۵ سال محرومیت از حقوق اجتماعی و سیاسی محکوم شده و در زندان رجایی شهر به سر می بردکه محکومیت زندان اش بیش از ۴ ماه پیش به پایان رسید اما از آزادی او جلوگیری به عمل آمد و مهدی سحرخیز میگوید: پرونده مربوط به بیش از ۱۱ سال پیش یعنی پرونده مربوط به روزنامه اخبار اقتصاد را گفتند که یک سال و نیم حبس دارد و باید این حبس را نیز بگذراند و به خاطر همین آزادش نکردند این در حالی است که پدر من به شدت بیمار است و تمام ۶ ماه گذشته در بیمارستان به نوعی در حصر بوده است و او را از رجایی شهر به بیمارتسان برده بودند و اکنون از بیمارستان به بند ۲۰۹ زندان اوین برده اند.

فرزند اقای سحرخیز می افزاید: هیچ خبری از او نداریم هیچ تماسی هم با ما نگرفته و پی گیری های خانواده هم پاسخی به همراه نداشته. پدر من به شدت مشکل فشار خون دارد و کلیه هایش هم بیش از ۳۰ درصد کار نمیکند. پزشکی قانونی و کمیسیون پزشکی رسما نامه داده اند که او باید به خانه منتقل شود و تحمل حبس را ندارد اما به جای اینکه بگذارند او به خانه بیاید او را در بیمارستان نگهداشتند و الان هم که به بند امنیتی زندان اوین برده اند.

به گفته او، آقای سحرخیز در اعتراض به همین مساله دست به اعتصاب غذا زده "پدرم گفته بود اگر او را آزاد نکنند و به زندان ببرند اعتصاب غذا خواهد کرد ما هم نگران وضعیت جسمانی او هستیم و نمیدانیم در چه وضعیتی است اگر اعتصاب دارو بکند که گفته است اگر توجهی نکنند خواهد کرد واقعا وضعیت اش به خطر می افتد و هیچ جوابی هم به ما نمی دهند  نمیدانیم چه باید بکنیم.

آقای سحرخیز پیش از این و در مهرماه سال گذشته نیز در اعتراض به عدم رسیدگی به وضعیت اش و عدم اعزام به بیمارستان، دست به اعتصاب غذا زده بود.

این روزنامه نگار سرشناس از منتقدین شدید آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی است و پیش از این در پیامی از زندان اعلام کرده بود که آیت الله خامنه ای، مسول همه وقایع بعد از انتخابات است و او به خاطر عملکرد و رفتار رهبر جمهوری اسلامی در زندان است.

اکنون فرزندش به "روز" میگوید که علیرغم نامه کمیسیون پزشکی و پزشکی قانونی، به دلیل مخالفت و کینه آیت الله خامنه ای نسبت به پدرم او را آزاد نکردند.

او می افزاید: در بند ۷ نامه ای که آقای لاریجانی به رهبری در ماه رمضان در خصوص آزادی تعدادی از زندانیان سیاسی نوشته بود آمده بود که زندانیان بیمار و کسانی که بیماری صعب العلاج دارند آزاد شوند پدر من هم یکی از این زندانیان است اما رهبری با ازادی پدرم مخالفت کرده و او نه تنها آزاد نشد که اکنون به بند امینتی هم منتقل شده و وضعیت نامعلومی دارد. و هر اتفاقی که برا یاو بیفتد مستقیما مسولیت با رهبر جمهوری اسلامی است.

عیسی سحرخیز، مدیر کل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد در دولت اصلاحات و مدیر مسئول روزنامه توقیف شده "اخبار اقتصاد" و ماهنامه توقیف شده "آفتاب" است.

 او از بنیانگذاران انجمن دفاع از آزادی مطبوعات است و مدتی به عنوان نماینده مدیران مسئول در هیات نظارت بر مطبوعات حضور داشت که در این جلسات چندین بار با محسنی اژه ای، نماینده وقت قوه قضائیه در این هیات درگیر شد در جریان یکی از این درگیری ها بود که محسنی اژه ای که اکنون دادستان کل کشور است ابتدا قندانی به سوی سحرخیز پرتاب کرد و پس از گلاویز شدن، او را گاز گرفت؛ این درگیری، بازتاب گسترده ای در رسانه ها داشت اما شکایت سحرخیز از محسنی اژه ای هیچ وقت مورد رسیدگی قرار نگرفت.
Balatarin

شنبه

دومین نامه انتقاد مصطفی تاج زاده : نباید اجازه داد رهبری منتقدان را به زندان بفرستد


زندانی سیاسی، مصطفی تاجزاده، در دومین نامه خود به همسرش، به بیان نکات بسیار مهمی از وقایع پشت پرده برخوردهای صورت گرفته با منتقدین، فعالان ملی مذهبی و نهضت آزادی و همچنین اصرار رهبر جمهوری اسلامی در برانداز دانستن آنها علیرغم نظر مخالف وزارت اطلاعات دولت خاتمی پرداخته است.

به گزارش نوروز، مشاور سیاسی سید محمد خاتمی در دولت اصلاحات، در این نامه خود با اشاره به نظر خاتمی، وزارت اطلاعات و حتی کمیته ای که زیر نظر یکی از مسئولان دفتر رهبری تشکیل شده بود مبنی بر واقعیت نداشتن اتهام براندازی نهضت آزادی و ملی مذهبی ها ، دستگیری مرحوم سحابی و دیگر همفکرانش را به دلیل اصرار رهبری دانسته و می نویسد : «پس از مدت کوتاهی رهبری در نمازجمعه تهران اعلام کرد عده ای در پی «براندازی قانونی» اند و تأکید نمود که هیچ نظامی براندازی را تحمل نمی کند و مجازات براندازی نیز معلوم است. ظاهراً منظور ایشان همان بود که در جلسه خصوصی به آقای خاتمی گفته بود: «حکم براندازی اعدام است». «

عضو ارشد جبهه مشارکت با تاکید بر این نکته که مسئولیت دستگیریهای پس از انتخابات سال ۸۸ هم بر عهده همان تیمی است که نهضت آزادی و ملی – مذهبی ها را بازداشت و بازجویی کرد،معتقد است این تیم با مصونیت و نیز امکاناتی که از قبل حمایت های بی دریغ رهبری در اختیار دارد، هم چنان درصدد انجام پروژه های جدید است.

این زندانی سیاسی در بخشی از نامه خود آورده است: “علت این که من همه شدائد را در زندان و انفرادی به جان خریده ام این است که معتقدم که باید و می توان به این روند پایان داد که رهبری هر زمان اراده کند بتواند با ایراد اتهاماتی سنگین عده ای بی گناه را در اختیار دوالف قرار دهد تا با فشارهای فیزیکی و روانی، مجبور به پذیرش اتهامات واهی شوند و به اعترافات رسانه ای بپردازند. رهبری سرانجام باید به این واقعیت تن دهد که پاکانی در این سرزمین اهورایی منتقد و حتی مخالف سخنان و انتصابات و تصمیمات نادرست وی هستند اما دلشان برای اسلام و ایران و مردم کمتر از او نمی سوزد و چه بسا صادقانه تر و خالصانه تر به این سه ضلع جامعه امروزیمان می اندیشند و در هر حال نباید به علت مخالفت با حکومت مطلقه فردی و آن هم بدون کوچک ترین قانون شکنی در زندان سپاه گرفتار آیند تا افزون بر همه پیامدهای سوء چنین روش نادرستی، نام این نهاد مردمی و انقلابی نیز آلوده و در افکار عمومی بی اعتبار شود.”

گفتنی است تاجزاده در اولین نامه خود که پیش از این در نوروز منتشر شده بود با تاکید بر ضرورت انتشار خاطراتی که در فهم بهتر رخدادهای تاریخی و کشف حقیقت موثر هستند، از تصمیم خود برای شرح برخی از خاطراتش خبر داده بود.

متن کامل این نامه به شرح زیر است:
‌‌
فخری جان سلام!
در روزنامه ها خواندم دولت عربستان هم زمان با نشست های نمایندگان جمهوری اسلامی ایران و کشورهای ۵+۱ در بغداد و مسکو به ترتیب هشت و ده نفر از ایرانیان را اعدام کرده است بدون آن که مقامات کشورمان را درجریان بگذارد. روشن است که من هم مانند بسیاری از هم وطنانم از این رفتار اهانت آمیز متأسف شدم و ناخودآگاه به یاد عصر اصلاحات افتادم که ایران و ایرانی چه اعتباری هم بین دولت ها و هم میان ملت ها درشرق و غرب عالم کسب کرده بود. اگرچه در همان زمان مخالفان استبداد مطلقه فقیه در داخل میهن با انواع سرکوب ها مواجه بودند.
حتماً یادت هست که معمولاً دو سه روز قبل از هر سفر مهم آقای خاتمی به خارج از کشور، حادثه ای جدید رخ می داد، مانند بازداشت افراد، توقیف مجله یا روزنامه ای، احضار یک مقام اجرایی به دادگاه و … تا جهانیان به ویژه میزبانان آقای خاتمی بدانند فردی که از هر هفت نفر واجد شرایط چهار نفر به او رأی داده اند (۲۰ میلیون از ۳۰ میلیون نفر) کاره ای نیست!

انتخابات مجلس ششم هفت ماه بعد از تهاجم از پیش طراحی شده و خونین نیروی انتظامی به همراهی لباس شخصی ها به خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران (کوی دانشگاه) در ۱۸ تیرماه برگزار شد. اقتدارگراها که تصور می کردند آن سرکوب وحشیانه، دانشگاهیان را که پرشورترین حامیان جنبش اصلاحی بودند، مرعوب و منفعل کرده و راه پیمایی ۲۳ تیرماه در تهران را نشانه اقبال مردم به خود ارزیابی می کردند، ناگهان با واقعیتی بزرگ و تلخ، از دید خودشان، یعنی رأی اعتماد اکثریت قاطع ایرانیان به نامزدهای اصلاح طلبان در سراسر کشور، مواجه شدند. این مسأله خشم آنان را برانگیخت. به طوی که مدت کوتاهی پس از برگزاری انتخابات، به دستور رهبری تعداد زیادی از روزنامه ها و مجلات سراسری موقتاً توقیف و در واقع به طور دائمی تعطیل شدند. مهندس موسوی دراعتراض به این اقدام استبدادی و حیثیت بربادده، آن را «توقیف فله ای» خواند که این اصطلاح برای همیشه در خاطره تاریخی ایرانیان ثبت شد. البته پیش از توقیف فله ای مطبوعات، صداوسیمای لاریجانی کوشید با حرکتی غیراخلاقی و غیرحرفه ای و با مونتاژ صحنه هایی از کنفرانس برلین که با حضور افراد موجهی چون مرحوم مهندس سحابی و محمود دولت آبادی تشکیل شده بود، اصلاح طلبان را افرادی بی بند بار و لاابالی معرفی کند و زمینه اقدامات قضائی علیه آنان را فراهم آورد. به باور اقتدارگراها با قطع دو بال دانشگاه و مطبوعات، پرنده اصلاحات برای همیشه زمین گیر می شد. اما برگزاری دور دوم انتخابات مجلس ششم پس از تعطیلی مطبوعات ثابت کرد که اکثریت ایرانیان هم چنان از اصلاحات حمایت می کنند و اصلاح طلبان را شایسته ترین نمایندگان خود می دانند. مجلس ششم در چنین فضایی شکل گرفت و آغاز به کار کرد.
چندی نگذشته بود که در یکی از جلسات هفتگی دونفره، رهبری به آقای خاتمی اعلام کرد نهضت آزادی (والبته طیف ملی – مذهبی) درصدد براندازی هستند و باید با آن ها برخورد شود. رئیس جمهور ضمن مخالفت با این دیدگاه و ارائه استدلال های خود، پذیرفت که مسأله را برای رسیدگی دقیق و همه جانبه به وزارت اطلاعات ارجاع دهد. کارشناسان و مقامات وزارت پس از بررسی مجدد موضوع نظریه قبلی خود را تأیید کردند که با مجموعه اطلاعات جامعی که در اختیار دارند، آن گروه را برانداز ارزیابی نمی کنند. رهبری نظریه کارشناسانه وزارت اطلاعات را نپذیرفت. در نتیجه قرار شد کمیته ای زیرنظر یکی از مسئولان دفتر ایشان و با حضور کارشناسان وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران تشکیل شود و پس از تبادل اطلاعات و دیدگاه ها، جمع بندی خود را ارائه کند. جمع بندی این کمیته نیز نافی برانداز بودن آنان بود. باوجود این، شب قبل از سفر آقای خاتمی به روسیه (زمستان ۱۳۷۹) و پس از آن که وی نطق آرام بخشی در جلسه علنی مجلس، صبح همان روز، ایراد کرده بود، بخش اطلاعات سپاه پاسداران که قرنطینه و بازداشت گاه دوالف را در اوین در کنترل انحصاری خود دارد، مرحوم مهندس سحابی و تعدادی از هم فکرانش را به اتهام براندازی بازداشت کرد و به سلول های انفرادی انداخت!

گرامی همسرم!
پس از مدت کوتاهی رهبری در نمازجمعه تهران اعلام کرد عده ای در پی «براندازی قانونی» اند و تأکید نمود که هیچ نظامی براندازی را تحمل نمی کند و مجازات براندازی نیز معلوم است. ظاهراً منظور ایشان همان بود که در جلسه خصوصی به آقای خاتمی گفته بود: «حکم براندازی اعدام است».
خوشبختانه رأی اعتماد مجدد به خاتمی در انتخابات خرداد ۸۰، فضا را تغییر داد. به طوری که پس از مدتی سحابی و یارانش آزاد شدند و اصطلاح غیرحقوقی «براندازی قانونی» که به هیچ زبانی قابل ترجمه نبود، به گورستان تاریخ فرستاده شد و برای همیشه از ادبیات سیاسی کشور رخت برکشید. زیرا در هر جامعه متمدنی ملاک قانون است. به این معنا که هر فرد یا گروهی که درچارچوب قانون رفتار می کند از همه حقوق شهروندی بهره مند و از هرگونه تعرضی مصون است. بنابراین در چنین جوامعی لفظ «براندازی قانونی» قابل فهم نیست. البته در جامعه ولایی اقتدارگرا، معیار نه قانون بلکه تنها وفاداری فرد به حاکم است. کافی است «منّا اهل البیت» باشی تا حتی اگر جنایت هم کرده باشی، خطایی تلقی شود که مؤمن فداکار در مسیر انجام وظیفه در شرایط جنگی صورت داده است و عقل و شرع به تبرئه آن حکم می دهد! ودر مقابل، اگر خدای ناکرده منتقد باشی با هرسابقه و پیشینه و خدمتی، حتی کارهای خوب و مفیدت نیز با این سوء ظن مواجه است که در پس این عمل درست، نیت پلید و قصد خائنانه ای داشته ای! پس نه تنها از حقوق انسانی شهروندی محروم می شوی بلکه فاقد حداقل امنیت خواهی بود.

همسر عزیزم!
در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد بر قوه مجریه به ناگاه موضع رهبری و نهادهای انتصابی عوض شد. تا آن جا که پیش از سفرهای اخیر وی به مقر سازمان ملل متحد در نیویورک، تعدادی از زندانیان آمریکایی آزاد شدند تا سفر با موفقیت تؤام شود. اما مشکل در جای دیگری بروز کرد و ایرانیان روز به روز با مشکلات بیشتری در کشورهای گوناگون مواجه شدند و می شوند و افزون برآن در تنها سفری که آقای احمدی نژاد به اروپا داشت، نه تنها در فرودگاه رم مورد استقبال و بدرقه مقامی قرار نگرفت بلکه درضیافت نخست وزیر ایتالیا، وی در کنار موگابه دیکتاتور زیمبابوه، از دعوت به مراسم محروم شد و حیثیت کشور به این نحو آسیب دید. اخیراً در برزیل نیز رئیس جمهور آن کشور از پذیرش وی و ملاقات با رئیس جمهور ابرقدرت ایران خودداری کرده است! از استقبال و بدرقه وی در آن کشور چیزی نمی گویم. تأسف بارتر از همه رفتار غیردیپلماتیک و توهین آمیز دولت عربستان در اعدام ۱۸ ایرانی است که با دعوت آقای احمدی نژاد از پادشاه عربستان و امیر بحرین برای شرکت در اجلاس سران تهران کامل شد.

مقامات دولتی که اخیراً از الزامات دیپلماتیک آگاه شده اند، توضیح نمی دهند کدام الزام دیپلماتیک آقای احمدی نژاد را مجبور کرده تا در جلسه سرانی شرکت کند که در زیر تابلو و عنوان «شورای همکاری کشورهای عربی خلیج» جمع شده بودند؟!

فخری جان!
گروهی که نهضت آزادی و ملی – مذهبی ها را برانداز می خواند و مهندس سحابی و هم فکرانش را بازداشت و بازجویی کرد، همان تیمی است که حکم بازداشت فعالان سیاسی و انتخاباتی اصلاح طلب را در ۱۹ خرداد ۸۸، سه روز قبل از برپایی انتخابات گرفت. همان انتخاباتی که در آن به هرحال امکان پیروزی مهندس موسوی وجود داشت. آنان آن قدر عجله داشتند که خبر بازداشت من و آقای امین زاده را عصر جمعه ۲۲ خرداد در اختیار خبرگزاری جمهوری اسلامی قرار دادند و منتشر کردند. روز شنبه ۲۳ خرداد نیز روزنامه ایران، ارگان رسمی دولت احمدی نژاد، خبر بازداشت من و آقای رمضان زاده را در صفحه اول خود درج کرد! هر دو خبر دروغ بود اگرچه همان شب ما بازداشت شدیم! احکام را نیز قاضی مرتضوی، جلاد مطبوعات و متهم ردیف اول جنایت کهریزک و نیز قتل خانم دکتر زهرا(زیبا) کاظمی، صادر کرد. جالب آن که این همان تیمی است که در سال گذشته اطرافیان آقای احمدی نژاد را بازداشت کرده و نحوه دستگیری و سازو کار آن را آقای نمازی امام جمعه کاشان به نقل از جلسه خصوصی رهبری و فرمانده سپاه پاسداران اعلام کرد که ناشیانه تکذیب شد. چون اعلام شده بود رهبری با بازداشت گروه موسوم به انحرافی، به استثنای شخص رئیس دولت، موافقت کرده بود.

همراه و هم دلم!
تیم فوق نه تنها از سه شکست گذشته در اثبات اتهامات خود (براندازی) درس نگرفته است بلکه با مصونیت و نیز امکاناتی که از قبل حمایت های بی دریغ رهبری در اختیار دارد، هم چنان درصدد انجام پروژه های جدید است و روش خود را صددرصد موفقیت آمیز ارزیابی میکند. جالب آن که هرگز به این سؤال پاسخ نمی دهد که اگر گروه مهندس سحابی برانداز بودند، چرا آزاد شدند و چرا عنوان «برانداز قانونی» را دیگر هرگز به کار نبردند؟ یا چرا عنوان اتهامی «انقلاب مخملی» را از فعالان سیاسی و انتخاباتی اصلاح طلب پس گرفتند و در حکم های فرمایشی « ایجاد اخلال در ترافیک» را مبنای محکومیت قضایی امثال آقایان بهزاد نبوی و فیض الله عرب سرخی قرار دادند؟! اتهامات مربوط به گروه موسوم به انحرافی را نیز تا الآن ثابت نکرده اند.

فخری جانم!
علت این که من همه شدائد را در زندان و انفرادی به جان خریده ام این است که معتقدم که باید و می توان به این روند پایان داد که رهبری هر زمان اراده کند بتواند با ایراد اتهاماتی سنگین عده ای بی گناه را در اختیار دوالف قرار دهد تا با فشارهای فیزیکی و روانی، مجبور به پذیرش اتهامات واهی شوند و به اعترافات رسانه ای بپردازند. رهبری سرانجام باید به این واقعیت تن دهد که پاکانی در این سرزمین اهورایی منتقد و حتی مخالف سخنان و انتصابات و تصمیمات نادرست وی هستند اما دلشان برای اسلام و ایران و مردم کمتر از او نمی سوزد و چه بسا صادقانه تر و خالصانه تر به این سه ضلع جامعه امروزیمان می اندیشند و در هر حال نباید به علت مخالفت با حکومت مطلقه فردی و آن هم بدون کوچک ترین قانون شکنی در زندان سپاه گرفتار آیند تا افزون بر همه پیامدهای سوء چنین روش نادرستی، نام این نهاد مردمی و انقلابی نیز آلوده و در افکار عمومی بی اعتبار شود.

عزیزم!
آن چه در اوین برایم اولویت پیدا کرده آن است که با پذیرش هزینه ها، آخرین زندانیان سیاسی جمهوری اسلامی باشم. به بیان روشن پرونده ای که دنبال می کنم، بلاموضوع کردن زندان برای منتقدان و مخالفان سیاسی قانون گراست. در این مسیر به دعای خیر همگان، حتی اصولگراهای صادق نیازمندم.

همیشه دوستت دارم
مصطفی – اوین
Balatarin

جمعه

یورش و حشیانه به زندانیان سیاسی زندان زاهدان منجر به کورشدن یک زندانی سیاسی گردید


فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران - بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" یکی از زندانیان سیاسی هموطن بلوچ در جریان یورش وحشیانه 17 مرداد یکی از چشمان خود را دست داده است.
زندانی سیاسی بلوچ هاشم خرد 26 ساله که در جریان یورش وحشیانۀ 17 مرداد ماه گارد ویژه زندان و سایر نیروهای سرکوبگر به بند 5 زندانیان سیاسی و عقیدتی زاهدان صورت گرفت یکی از چشمان خود را از دست داد. این زندانی سیاسی به دلیل عدم انتقال  به بیمارستان  و عدم درمان چشمش بینایی خود را از دست داده است.
زندانی سیاسی هاشم خرد نسبت به این عمل و وحشیانه و سرکوبگرانه شکایت نموده است اما در حال حاضر  تحت فشار دادستان زاهدان و مسئول اطلاعات زندان زاهدان فردی به نام غلامی قرار دارد که باید شکایت خود را پس بگیرد و اگر آن را پس بگیرد به او دیه خواهند داد. اما این زندانی سیاسی وعده های دروغین را نپذیرفته است و خواستار مجازات مهاجمین به بند زندانیان سیاسی است.
زندانیان سیاسی و عقدیتی بلوچ در 17 مرداد ماه  نسبت به شرایط غیر انسانی و قرون وسطایی حاکم بر زندان زاهدان اقدام به در دست گرفتن کنترل بند 5 زندان زاهدان نمودند و خواستار پایان دادن به سرکوب و فشارهای غیر انسانی شدند.زندانیان سیاسی و عقیدتی بلوچ پس از موافقت مسئولین زندان با خواسته های آنها ،کنترل بند را به آنها بازگردادند.
پس از بازگرداند کنترل  بند به مسئولین زندان مورد یورش وحشیانه گارد ویژه زندان و سایر نیروهای سرکوبگر ولی فقیه قرار گرفتند که در اثر این حمله حداقل 10 زندانی سیاسی بشدت زخمی شدند و حدود 27 نفر از آنها به نقطۀ نامعلومی منتقل شدند.این یورش وحشیانه همچنین منجر به سوختن کامل بند زندانیان سیاسی و عقیدتی شد .
بدستور بازجویان وزارت اطلاعات بقیۀ زندانیان سیاسی را به سایر بندها که محل نگهداری مجرمین عادی است منتقل کردند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، یورش وحشیانه به زندانیان سیاسی و عقیدتی هموطن بلوچ که منجر به کور شدند چشم ، شکستن دست ، سر و زخمی شدن سایر اعضای بند آنها شده است را محکوم می کند و از دبیر کل و کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه آخوند علی خامنه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد جهت گرفتن تصمیمات لازم اجرا می باشد.
فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران
09 شهریور 1391 برابر با 30 اوت2012
گزارش فوق  به سازمانهای زیر ارسال  گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
Balatarin

دوشنبه

اولین شعر “هالو” در زندان اوین: این گونه زندان گشت؛ دانشگاه


محمدرضا عالی پیام ملقب به “هالو” شاعر معترض و مردمی که هفته گذشته بازداشت شده بود با وجود قرار سی میلیون تومانی صادر شده توسط دادسرای اوین، به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.

به گزارش کلمه، محمدرضا عالی پیام، روز بیست و هشت مرداد توسط پلیس امنیت بازداشت و سی و یکم مرداد پس از آنکه توسط قناعت کار دادیاری شعبه سوم دادسرای شهید مقدس اوین به اتهام تبلیغ علیه نظام و تشویش اذهان عمومی تفهیم اتهام شد به بند زندانیان سیاسی و امنیتی منتقل شد.

علیرغم آنکه برای این شاعر مردمی که دلیل بازداشت او را سرودن شعرهای اعتراضی عنوان کرده اند، وثیقه سی میلیون تومانی صادر شده اما او کماکان در زندان به سر می برد.

محمدرضا عالی پیام عضو کانون فیلمنامه نویسان سینمای ایران، عضو شورای مرکزی و دبیر انجمن تهیه کنندگان مستقل سینمای ایران، انجمن صنفی شرکت های تبلیغاتی و عضو دایمی آکادمی داوری خانه سینما، عضو چند انجمن ادبی هنری تهران مدیر عامل موسسه مینا فیلم و با حفظ سمت، مدیر مسئول موسسه تبلیغاتی دایره مینا است اما اما چند سالی ست که به شعر و شاعری روی آورده است.

اولین شعر این شاعر معترض که به خود لقب “هالو” داده است پس از ورود به اوین را به گزارش کلمه با هم می خوانیم:

در بهمن پنجاه و هفت، این را

دارم به خاطر بین آن آشوب

بر روی دیوار اوین، شخصی

بنوشت این جمله به خط خوب:

“مردم بدانید این که خیلی زود

با سرنگونی رژیم شاه

با همت روحانیون، زندان

تبدیل می گردد به دانشگاه ”

بعد از گذشت سال های سال

همواره با خود کرده ام تکرار

پس کو؟ چه شد آن وعده های خوب

پس کی محقق می شود این کار؟

تا این که افتادم به زندان و

دیدم به چشم خویشتن اینجا

مملو دانشجو و استاد است

این گونه زندان گشت: دانشگاه
Balatarin

یک زندانی در زندان بندر عباس جانباخت


خبرگزاری هرانا – یک زندانی در زندان بندر عباس پس از ضرب و شتم ماموران در این زندان جانباخت.

وب سایت نوروز نیز گزارش داده است یک زندانی در بندر عباس که به یکسال حبس محکوم شده و نیمی از حبس خود را گذرانده بود پس از ضرب و شتم ماموران زندان به قتل رسیده است.

بر اساس این گزارش «مظفر دادی» ۲۴ ساله در زندان بندرعباس پس از آنکه‌ از سوی مسئولان زندان به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته، به علت خونریزی داخلی و عدم انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داده‌ است.
Balatarin