دوشنبه

فرمانده عملیات مرصاد , قربانی ترور کینه ورزانه مجاهدین خلق !


کلمه –  صبح روز ۲۱ فروردین ماه ۱۳۷۸ عوامل گروه تروریستی مجاهدین خلق که در پوشش رفتگر در مقابل منزل سپهبد علی صیاد شیرازی حاضر شده بودند، او را در مقابل چشمان فرزندش با شلیک چهار گلوله ترور کردند و به شهادت رساندند.

پنج هزار روز قبل، در صبح روز 21 فروردین ماه 1378 عوامل گروه تروریستی مجاهدین خلق که در پوشش رفتگر در مقابل منزل سپهبد علی صیاد شیرازی حاضر شده بودند، او را در مقابل چشمان فرزندش با شلیک چهار گلوله ترور کردند و به شهادت رساندند. تنها جرم صیاد این بود که فرماندهی عملیات مرصاد را برعهده داشت و در مقابل حرکت خائنانه این فرقه در اتحاد با دشمن بعثی ایستاد تا مدافعان حریم کشور، مهاجمان به خاک میهن را تار و مار کنند؛ و این جرم کمی نبود....

جانشین وقت رییس ستاد کل نیروهای مسلح، برخلاف بسیاری از مسئولان و مدعیان فعلی، آنقدر مردمی بود که نه محافظ داشته باشد و نه راننده. او خود راننده ی خود بود، و منافقین هم نه فقط این را می دانستند، که می دانستند این مقام نظامی آنقدر مردمی هست که وقتی نامه ای از یک رفتگر هم دریافت کند، مشغول خواندن آن می شود و طبعا غافل از اطراف؛ و همین روحیات صیاد شیرازی به آنها اجازه داد که به هدف سوء خود برسند و دلاور ارتشی دفاع مقدس را، ناغافل و بی دفاع، ترور کنند.

از این واقعه پنج هزار روز می گذرد. مجاهدین خلق که به طور علنی مسئولیت این ترور را پذیرفتند، هیچ گاه از سوی کشورهای حامی خود محاکمه نشدند. هنوز مشخص نیست چرا منافقین به چنین ترور ناجوانمردانه ای دست زدند، آن هم در حالی که سران این سازمان فرقه‌مانند مدعی بودند از فاز نظامی خارج شده اند و قصد مقابله سیاسی با جمهوری اسلامی را دارند.

ترور صیاد شیرازی نه فقط سندی بر دروغ بودن این ادعا، بلکه شاهدی بر خیانتکار بودن این سازمان و وابستگی آن به دشمن دیرین ایران و ایرانیان، یعنی صدام حسین است. حتی این نقل قول مطرح شده که صدام از رجوی خواسته است این ترور را صورت دهد تا انتقام رشادت های صیاد شیرازی در دفاع مقدس گرفته شود.

تنها جرم صیاد این بود که فرماندهی عملیات مرصاد را برعهده داشت و در مقابل حرکت خائنانه این فرقه در اتحاد با دشمن بعثی ایستاد تا مدافعان حریم کشور، مهاجمان به خاک میهن را تار و مار کنند. این جرم کمی نبود، کینه مجاهدین خلق از همان زمان به آتش خشمی بدل شد که حدود ۲۱ سال بعد، مغز قهرمان مرصاد را نشانه رفت و او را به شهادت رساند.

فرزند شهید صیاد شیرازی که شاهد عینی این ترور بوده، در گفت و گویی در شرح واقعه گفته است: در روز ترور من و برادرم برای رفتن به مدرسه آماده شده بودیم و قرار بود که پدرم ما را به مدرسه برسانند. بنده کمی زودتر وارد حیاط شدم و پدرم از حسینیه‌ای که در طبقه پایین منزل ما بود با دو کیفی که در دست داشتند خارج شدند و آن دو کیف را در صندق عقب ماشین تویوتایی که داشتند قرار دادند و بنده هم کیف مدرسه خودم را در ماشین گذاشتم و درب پارکینگ را باز کردم و ایشان ماشین را ساعت شش و ۳۰ دقیقه بود که از پارکینگ منزل خارج کردند و چند دقیقه‌ای برای اینکه برادرم هم به ما ملحق بشوند در مقابل درب منزل توقف کردند.

وی ادامه می دهد: در این لحظه من مشغول بستن درب پارکینگ بودم و شخصی را دیدم که با لباس نارنجی رنگ شهرداری در حالی که ماسک به صورت و یک خارو در دست داشت، و در حالی که مشغول جارو زدن زمین بود به ماشین نزدیک شد و  نامه‌ای را به پدرم داد و در حالی که پدرم مشغول مطالعه این نامه بودند، این فرد اسلحه‌ای را از لباس خودش خارج کرد و چهار گلوله به سر ایشان شلیک کرد و به سرعت به سمت کوچه پایینی منزل ما فرار کرد و در همان لحظه صدای موتوری را شنیدم؛ لذا به احتمال زیاد این فرد تنها نبود. وقتی بنده صدای تیر را شنیدم به سمت ماشین حرکت کردم و پدرم را غرق در خون دیدم و دیگر اعضای خانواده نیز که صدای شلیک را شنیده بودند به سمت درب منزل آمدند و ما به سرعت ایشان را به بیمارستان رساندیم ولی به دلیل اینکه گلوله‌ها به نقطه حساس بدن ایشان یعنی سر، مغز و جمجمه اصابت کرده بود به فیض شهادت نائل شدند.

علی صیاد شیرازی در سال ۱۳۲۳ در روستای کبودگنبد شهرستان درگز از توابع استان خراسان رضوی متولد شد. مادرش شهربانو و پدرش زیاد نام داشت. پدرش که از عشایر فارس بود، به استخدام ژاندارمری در آمد و سپس به ارتش منتقل شد. زیاد از جذبه‌ای خاص برخوردار بود، از این رو علی تحت تأثیر پدر از کودکی به ارتش علاقه‌مند شد. او به همراه پدر و خانواده، مانند دیگر خانواده‌های نظامیان، پیوسته از شهری به شهری دیگر مهاجرت می‌کرد. شهرهای مشهد، گرگان، شاهرود، آمل، گنبد و سرانجام گرگان محل پرورش وی شدند.

علی صیاد شیرازی، در سال ۱۳۴۰ برای ادامه تحصیل به تهران آمد و سال ششم متوسطه را در تهران گذراند و در سال ۱۳۴۲ موفق به اخذ دیپلم شد. در سال ۱۳۴۳ با قبولی در کنکور وارد دانشکده افسری شد و سرانجام در مهرماه ۱۳۴۶ در رسته توپخانه دانش‌آموخته شد و با درجه ستوان دومی وارد ارتش گردید. پس از طی دوره آموزشی در شیراز و اصفهان به لشگر تبریز و سپس لشگر زرهی کرمانشاه منتقل شد.

او در سال ۱۳۵۰ برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران آمد و پس از پایان کلاس و جدیت در تحصیل سرانجام خود از استادان زبان انگلیسی شد. ستوان یک علی صیاد شیرازی تصمیم گرفت با دختر عمویش، خانم عفت شجاع ازدواج کند اما به دلیل اینکه محمود، عموی علی از مخالفان شاه بود، ساواک با این ازدواج موافقت نکرد، اما سرانجام در اثر اصرار علی، ارتش با این وصلت موافقت کرد.

علی صیاد شیرازی به دلیل لیاقت‌ها و دقت‌هایش در کار، در سال ۱۳۵۲ برای تکمیل تخصص‌های توپخانه از طرف ارتش به آمریکا اعزام شد تا دوره هواسنجی بالستیک را بگذراند. او این دوره آموزشی را در شهر فورت سیل در ایالت اوکلاهما، در منطقه‌ای نظامی، با موفقیت طی کرد و پس از گذراندن دوره، با تخصصی جدید به ایران مراجعت کرد.

ارتش برای استفاده از دانش نظامی ستوان، او را در سال ۱۳۵۳ به اصفهان ـ مرکز توپخانه ـ منتقل کرد. علی در اصفهان با یافتن دوستان جدید مطالعات مذهبی خود را پی گرفت و شخصیت سیاسی خویش را در این دوره قوام بخشید و در نامه‌ای که برای سرگرد محمدمهدی کتیبه، یکی از افسران مذهبی ارسال کرد این جمله را نوشت: «در مورد برنامه‌های مذهبی به حمدالله پیش می‌رویم مخصوصاً در آن قسمت که می‌دانید». این جمله حساسیت ضد اطلاعات را برانگیخت و از آن پس وی تحت مراقبت قرار گرفت. آن‌ها پس از تحقیق و مراقبت متوالی، او را «متعصب مذهبی» معرفی کردند و مراقبت از وی را شدت بخشیدند.

در‌‌ همان سال‌ها بود که ماموران ساواک در گزارشی تحت عنوان «کنترل اعمال و رفتار سروان علی صیاد شیرازی» نوشتند: «۱- منبع ۴۴۲۲ گزارش نموده است که: رفتار نامبرده با گذشته فرق کرده و بدین ترتیب که بیشتر تمایل به انزوا و گوشه‌گیری از دیگران دارد و اظهاراتش غیرعادی بوده و آثار حکومت نظامی و طرز رفتار دولت با مردم از صحبت‌هایش مشهود است و در بحث کوتاهی که سر صف پیش آمد اظهار داشت که علمای اسلام وظیفه دارند در مقابل هر ستمی سکوت نکنند و وظایفی دارند که ما از آن آگاه نیستیم، روزی که تیمسار سپهبد نجیمی برای پرسنل سخنرانی کرد در بحثی که پیش آمد افسر نامبرده اظهار داشت از اینکه امروز خود را در این اجتماع می‌بینیم سخت متأسف هستم و ننگ دارم.»

۲ـ‌ منبع ۴۲۶۸ گزارش نموده است که:
الف ـ نامبرده فوق فردی است مؤمن و معتقد در کارهای مربوطه ‌‌نهایت دقت و سعی را به کار می‌برد و با علاقه‌مندی انجام می‌دهد، لکن برابر اظهار دیگران در شرایط فعلی جزو کسانی است که علیه مقامات صحبت می‌کند و طرفدار برنامه انقلاب مردم است ولی خود من چیزی از او نشنیده‌ام.

ب ـ چند روز پیش که لایحه لغو قانون خدمات اجتماعی زنان به مجلس داده شد از ورزش صبحگاهی به طرف ستاد می‌رفتیم و من اظهار داشتم سپاه دانش برای کشاورزان خیلی خوب بود و آن‌ها را باسواد کرد ولی ایشان در جواب اظهار داشتند طرح‌های بهتر از آن هم هست که ظرف یک سال همه را درست کند.

۳ـ کلاسه ۲۸۳۶۳ گزارش نموده است که: افسر نامبرده چندین مرتبه از حکومت اسلامی صحبت کرده و شدیداً از عقاید خود طرفداری می‌کند و هنگام صحبت نیز بسیار جدی است.

۴ـ نامبرده از مورخه ۵۷/۹/۲۹ به مدت ۴ روز در خارج از پادگان تحت کنترل تیم ۱۰۱ بوده که مورد مشکوکی از وی مشاهده نشده است.

۵ـ با عرض مراتب بالا استدعا می‌شود مقرر فرمایید اوامر عالیه را ابلاغ فرمایند.»

در اواخر حکومت پهلوی به دلیل اینکه سروان صیاد در بین افسران، تبلیغات ضد رژیم می‌کرد و از مخالفان شاهنشاهی پهلوی بود، ضد اطلاعات از قرار دادن جنگ‌افزار در اختیار وی ممانعت کرد و اعلام نمود که از واگذاری مشاغل حساس به او خودداری شود. سرانجام سروان در ۱۹ بهمن دستگیر و زندانی شد و در آستانه پیروزی انقلاب، در بهمن ۱۳۵۷ آزاد گردید.

صیاد شیرازی پس از پیروزی انقلاب با رحیم صفوی و حجت‌الاسلام سالک آشنا می‌شود و با یکدیگر از پادگان‌های اصفهان حفاظت می‌نمایند. صیاد شیرازی در سازماندهی نیروهای انقلابی ارتش نقش بسزایی داشت و پس از پیروزی انقلاب، در بحبوحهٔ غائله سال ۱۳۵۸ مخالفان در کردستان، به فرماندهی عملیات شمال غرب کشور برگزیده شد و به همراه شهید دکتر چمران در آن ماجرا نقش مهمی ایفا نمود.

پس از حوادث کردستان، صیاد با درجه سرگردی به همراه سردار صفوی بار دیگر به غرب اعزام می‌گردد و با هماهنگی ارتش و سپاه سنندج را آزاد می‌کنند. این عملیات در کردستان موجب می‌گردد تا با درجه سرهنگی به فرماندهی عملیات غرب منصوب گردد. در این دوره اختلافات سرهنگ علی صیاد شیرازی با بنی‌صدر به اوج می‌رسد. موضوعی که در ‌‌نهایت موجب خلع دو درجه و برکناری صیاد شیرازی شد.

پس از برکناری بنی‌صدر از ریاست جمهوری، با حضور محمدعلی رجایی در رأس دولت، صیاد شیرازی بار دیگر با دریافت دو درجه، به ارتش بازگشت و برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش تحت عنوان قرارگاه حمزه سید الشهداء را راه‌اندازی کرد. سرهنگ صیاد شیرازی با تأسیس قرارگاه حمزه سیدالشهداء لشگرهای ۶۴ ارومیه و ۲۸ کردستان و تیپ‌های ۲۳ نیروی ویژه هوا برد و تیپ ۳۰ گرگان، شهرهای بوکان و اشنویه را آزاد کرد.

پس از کشته شدن سرلشگر ولی‌الله فلاحی در ۹ مهر ۱۳۶۰، سرلشگر ظهیرنژاد (فرمانده وقت نیروی زمینی) به سمت رییس ستاد مشترک ارتش منصوب و صیاد شیرازی (با درجه سرهنگی) به درخواست رییس شورای عالی دفاع (اکبر هاشمی رفسنجانی) و با حکم امام به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش منصوب شد.

او با مشارکت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در عملیات طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، مسلم بن‌عقیل، مطلع الفجر، محرم، والفجر ۱، ۲، ۳، ۴، ۸، ۹، عملیات خیبر و بدر و قادر شرکت کرد و پیروزی‌های بزرگی را برای ایران به ارمغان آورد. سرهنگ علی صیاد شیرازی در تابستان سال ۱۳۶۵ از فرماندهی نیروی زمینی استعفا داد و با پیشنهاد ریاست جمهوری وقت و تصویب امام خمینی به سمت نمایندگی امام در شورای عالی دفاع منصوب شد.

صیاد شیرازی همچنین از جمله افرادی بود که نقش حساسی در جریان آزادسازی خرمشهر ایفا نمود و حضور او در هشت سال جنگ ایران و عراق پیروزی‌های متعددی را برای ایران به همراه داشت. وی در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ به درجه سرتیپی ارتقاء یافت.

عمده شهرت سرتیپ صیاد شیرازی به واسطه حضور در عملیات مرصاد به عنوان فرمانده است. در سال ۶۷ که مجاهدین خلق با حمایت نیروهای عراقی مرزهای غرب ایران را مورد هجوم قرار گرفته داده بودند، صیاد شیرازی آن‌ها را در عملیاتی تحت عنوان مرصاد شکست داد و ضربه‌ای سخت به آنان وارد کرد.

صیاد شیرازی در مهر ۱۳۶۸، بنا به درخواست رییس ستاد کل نیروهای مسلح، و با موافقت و حکم فرماندهی کل قوا به سمت معاونت بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد. در شهریور ۱۳۷۲ به سمت جانشین رییس ستاد کل نیروهای مسلح و در ۱۶ فروردین ۱۳۷۸ همزمان با عید غدیر خم به درجه سرلشگری نائل آمد که این درجه پس از ترور وی به سپهبدی ارتقاء یافت.
Balatarin

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.