شنبه

یادگاری مجید توکلی در دفتر زندان: آمده ایم از صبر و مقاومتمان یادگاری بر جای بگذاریم

majidtavakoli21


«آمده بودیم برای تغییر. بهتر است بگویم آمده ایم. آمده ایم تا خاطره بسازیم. آمده ایم از صبر و مقاومتمان یادگاری بر جای بگذاریم. آمده ایم نیت امروزمان را تحقق ببخشیم. آمده ایم فردایمان را بسازیم. آمده ایم تاریخمان را خود بنویسیم. آمده ایم امروز را جاودانه کنیم و می دانیم که ما پیروزیم».

دانشجو نیوز -  این بخشی از نوشته مجید توکلی در دفتر یادگاری یکی از زندانیان سیاسی سابق زندان اوین است.

این مطلب در حالی در سوم مرداد ماه سال ۱۳۸۹ در بند ۳۵۰ اوین نوشته شد، که مجید توکلی اواخر همین ماه به زندان رجایی شهر کرج تبعید شد.

«۳۵۰ خیلی بزرگ است. این برای ما بیشتر از همه معنا دارد. داستان بزرگی چنین جاهای کوچکی را می دانیم. خاطراتمان را باید ورق بزنیم. خاطره ای که جاودانه است برای آنهایی که آمدند و بهانه ی دلتنگی همه‌ی آن‌هایی که رفتند.اگر چه زندان دلتنگی است ولی خاطره ی آشنایی ماست».

پویا قربانی که «دفتر یادگاری ۳۵۰» را به تازگی گشوده در این باره می گوید: همین هفته پیش بود که تو را از بالای کمد پایین آوردم. تو قرار بود خصوصی باشی. قراری که شاید از همان ابتدا اشتباه بود. قدر تو در نظاره است و در تلنگر به خاطر های خاک گرفته و نیشگون از پوست های کلفت شده و عربده در گوش های سنگین شده. حالا پس از بیش از سه سال، مهر محرمانه از تو می زدایم باشد تا مهر سکوت از “لبان برآماسیده” برداری. تو از بالای کمد من پایین آمدی؛ باشد که افشای تو نام مجید توکلی را نه تنها در یادها که بر روی  زبان پرسشگر آزادی خواهان بیش از پیش بالا برد.

وی در ادامه می افزاید: وقتی از پشت خط تلفن بند ۳۵۰ اوین که آن موقع هنوز روزی ۴، ۵ دقیقه اش برقرار بود؛ همسرم خبر موافقت ضمنی با مرخصی‌ام را داد، حیران بودم که با این همه یاد زندگی شبانه روزی با همبندی ها چه کنم. دفتری داشتم که البته امیدی هم به بیرون آوردنش نبود. عزیزان هر یک یادی نگاشتند و مجید توکلی هم. دو ساعتی دفتر را دستش نگه داشت و بعد در کف اتاق۵ آن موقع نشست و ۳ صفحه نوشت و به دستم داد. عصر همان روز رفتم مرخصی و هفته ی بعد که برگشتم مجید توکلی با ۱۵ نفر دیگر در انفرادی بود. من اول شهریور ۸۹ از زندان اوین آزاد شدم و دیگر مجید را ندیدم که بعد هم به زندان رجایی شهر تبعید شد، بدون حق استفاده از تلفن و ملاقاتی هم که با راه هشتصد کیلومتری شیراز و کمر دردناک مادر، شدنی نیست که نیست. مجید هنوز در زندان رجایی شهرحکم باورنکردنی ۹ سال حبس را سرفرازانه به دوش می کشد. “به یاد آر”!

متن کامل یادگاری مجید توکلی  که در اختیار دانشجونیوز قرار گرفته، در ادامه آمده است :

majidneveshteazevin

“آه اگر آزادی سرودی می خواند، کوچک، کوچکتر حتی، از گلوگاه یکی پرنده”

آه اگر آزادی می توانست فریاد برآورد که زنده مانده است. می ترسیدیم و می گفتیم که آزادی باید زنده بماند و چنین بود که علیه استبداد و برای آزادی شروع کردیم و در جنبش و راه سبزمان همراه هم شدیم.
پویا! چه رسم خوبی است اگر همیشه چنین باشیم.

سالی تلخ و سخت بود تا بدانیم چقدر ایستاده ایم و چقدر صبور و همدل هستیم. می گفتند ما نسل سومی ها نمی توانیم تاریخ ساز باشیم. حال متحیرند که چگونه به پشتوانه امید می توان تغییر را معنا بخشید. گویا نمی دانستند که آزادی به سرزندگی بنای استبداد را در هم می شکند. نمی دانستند که شجاعت و جسارت ویژه ای داریم. نمی دانستند که پویاییم و نسلی بزرگ و جاودانه خواهیم شد.

۳۵۰ خیلی بزرگ است. این برای ما بیشتر از همه معنا دارد. داستان بزرگی چنین جاهای کوچکی را می دانیم. خاطراتمان را باید ورق بزنیم. خاطره ای که جاودانه است برای آنهایی که آمدند و بهانه ی دلتنگی همه‌ی آن‌هایی که رفتند.اگر چه زندان دلتنگی است ولی خاطره ی آشنایی ماست.

پویا جان! انسان ها در تنهایی شان عاشق ترند وشاید باید تنها می شدیم تا دوست داشتن هایمان، دلتنگی هایمان و همه ی احساسات غریبمان را بیابیم و دوست بداریم. همدیگر را برای همیشه ی همیشه در ذهن و خاطره مان ثبت کنیم. راستش نزدیک شدن دورترها به هم خیلی سخت است ولی عالمشان بزرگ تر می شود. راستش ناآشناها وقتی دوست می شوند، دوستی خاصی دارند. شاید خیلی چیزها این وسط غایب است. یک تجربه با فرزان داشته ام اما این قطعه ای دگرگون است.

اما از دلیل با هم بودنمان هم بگویم. حال که اشتراکمان نه نسل سومی بودنمان که سبز بودن امیدمان به تغییر وضع موجود است. آمده بودیم برای تغییر. بهتر است بگویم آمده ایم. آمده ایم تا خاطره بسازیم. آمده ایم از صبر و مقاومتمان یادگاری بر جای بگذاریم. آمده ایم نیت امروزمان را تحقق ببخشیم. آمده ایم فردایمان را بسازیم. آمده ایم تاریخمان را خود بنویسیم. آمده ایم امروز را جاودانه کنیم و می دانیم که ما پیروزیم.

حُسن ما متولدین دهه ۶۰ این است که آزادیم و آزاد می اندیشیم. می دانم که این آزادی را خوب می فهمی و قدر می دانی. این آن چیزی است که برای همیشه ما را متفاوت و جاودانه در کنار هم نگه می دارد.

می دانیم از این دیار وحشت به سلامت؛
به شجاعت وصداقت خواهیم گذشت و آزادی را برای مردمان به ارمغان خواهیم برد.
به امید دیدار در سرور آزادیمان.

مجید توکلی
۸۹/۵/۳
Balatarin

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.