برگرفته از وبلاگ اندیشه - چرا سرمایههایمان را نابود میکنید؟ داشتههایمان را به بهانهی کدام چاه فروختهاید؟ چاه بیانتهای تعبیه شده در لباسهایتان یا آن چاه پر از نامهی موهوم؟ چرا باید تنها در کمتر از یک سال ارزش تمام سرمایههای ما نصف شود و آرزوها و برنامههایمان هم به همان اندازه تباه شوند؟ آقایان! به دنبال کدام بمب بیمصرف هستید؟ کدام انرژی نساخته و نیامده را با امروز و فردای ما معامله کردهاید؟
دست به «معاملهی بزرگی» بردهاید که اندازهی دستتان نیست! شما را چه به جانشینی خداوند و تغییر جهان و برقراری عدالت؟ اصلا شما را چه به حکومت؟ چرا؟ چرا باید در این مملکت اوضاع ما به چنین جایگاهی برسد؟ چرا باید جوانان حتی از فرار از کشور هم نا امید شوند؟ چرا کاری کردهاید که زندگی برای ما جهنم و زجر مستمر شده است؟
نمی]خواهیم! نه می]خواهیم جمعهای بیاید و نه انرژی هستهای می]خواهیم! اما میخواهیم زندگی کنیم. این را به که بگوییم؟ میخواهیم پولمان، سرمایههایمان، شادمانی و زندگیمان تباه نشود. حداقل بگذارید از دست شما فرار کنیم! با دلار 2700 تومانی و با احتمال زیاد نرخهای بالاترش در آینده چطور میتوانیم زندگی کنیم؟ با سکهی بالاتر از یک میلیون تومان چطور میتوانیم از دست شما فرار کنیم؟ اگر شما و جمعههای موهومتان و شعب ابیطالبتان و انرژی هستهایتان را نخواهیم باید به که بگوییم؟ کجا برویم؟ آقایان! چرا در حال تبدیل ایران به زیمبابوه هستید؟
و اما مردم!
ننگ بر دوروییهایمان. ننگ بر ما و نادانیهایمان و انتظار و حماقتمان. خسته شدیم از این واژهها و نالهها. خسته شدیم از این مردم.
پ ن: همین که ما هنوز برای خطاب قرار دادن دولتمردانمان میگوییم «آقایان» یعنی فاجعه!
از آنجایی که حداقل یک نفر دیگر را که در این وضعیت قرار دارد میشناسم، از ما به جای «من» استفاده کردم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.