یکشنبه

حبیب الله گلپری‌پور، زندانی سیاسی کرد، اعدام شد

حبیب الله گلپری پور زندانی سیاسی محبوس در زندان مرکزی ارومیه که روز گذشته به سلول انفرادی منتقل شده بود در این زندان اعدام شد.  
بنا به گزارش هرانا، ساعت ۷ صبح روز جمعه، سوم آبان‌ماه، حبیب الله گلپری‌ پور، زندانی سیاسی محبوس در زندان مرکزی ارومیه به همراه چند زندانی دیگر متهم به قتل به سلولهای انفرادی زندان مذکور منتقل و شنبه شب حکم وی اجرا شد.

حبیب الله گلپری‌پور فرزند ناصر، اهل سنندج و متولد سال ۱۳۶۳، در تاریخ ۵ مهرماه ۱۳۸۸ در حین خروج از مهاباد به مقصد ارومیه، توسط نیروهای حفاظت اطلاعات سپاه مهاباد دستگیر شد.

وی که از سوی دادگاه انقلاب به جرم عضویت در حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) متهم به محاربه و محکوم به اعدام شده بود حکم صادره نیز مورد تائید تجدید نظر استان و دیوان عالی کشور قرار گرفته بود، این زندانی سیاسی در طی این مدت در بازداشتگاه‌های شهرهای مهاباد، ارومیه، سنندج و سمنان محبوس و متحمل شکنجه‌های روحی و جسمی شدیدی بوده است.
Balatarin

شنبه

مسلمون ها و بهشت

مسلمونا وقتی تنهایی قصد به بهشت رفتن رو دارن عموما آدمای بی آزارین ، مشکل از اونجا شروع میشه که میخوان بقیه رو هم با خودشون ببرن !

Balatarin

کسی آدرس این هیئت متوسلین رو داره ؟



فک کنم توش کاباره باشه فقط رد گم کنی تابلو زدن هیئت:)
Balatarin

Campaign in support of Iranian political prisoners 19.10.2013

Balatarin

وضعیت جسمانی نوید خانجانی در زندان رو به وخامت است

Bilde: ‎وضعیت جسمانی نوید خانجانی در زندان رو به وخامت است...

آخرین تصویر نوید خانجانی در بیمارستان در تاریخ 17 مرداد
https://www.facebook.com/zendani.siasi

پای چپ نوید خانجانی در زندان دچار بی حسی شده و روز به روز بر این بی حسی افزوده می شود، حضور این فعال حقوق حقوق بشر به واسطه مشکل ایجاد شده در ستون فقرات در زندان و عدم دسترسی به پزشک متخصص نگران کننده است.

نوید خانجانی همچنین دچار مشکل قلبی(دریچه میترال)، مشکل روده و تنفسی هم می باشد


حضور این فعال حقوق بشر در زندان و عدم دسترسی و مراقب های لازم برای بیماری هایش در زندان باعث وخامت حال وی خواهد شد.

نوید خانجانی در تاریخ ۱ شهریور ۹۱ در تبریز و در پی برخورد نهادهای امنیتی با امدادگران زلزله آذربایجان بازداشت و جهت اجرای ۱۲ سال حبس تعزیری خود به زندان رجایی شهر منتقل شده بود.

وی موسس جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی و از اعضای سابق کمیته گزارشگران حقوق بشر بوده که به علت محرومیت از تحصیل در دانشگاه فعالیت هایی برای بازگشت محرومین از تحصیل به دانشگاه داشته است، ایشان به واسطه فعالیت های حقوق بشری خود در سال ۸۸ بازداشت و از سوی دادگاه انقلاب تهران به ۱۲ سال حبس تعزیری محکوم شد و از تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۸۹ به قید وثیقه آزاد شده و نهایتا در تاریخ ۱شهریور ۹۱ در حالی که در تبریز برای کمک به زلزله زدگان آذربایجان رفته بود بازداشت و برای اجرای حکم ۱۲ سال حبس تعزیری پرونده ی سال ۸۸ به اوین و نهایتا زندان رجایی شهر کرج منتقل شد.

نوید خانجانی از ۱۳ مرداد ماه امسال سه مرتبه تحت الحفظ از زندان رجایی شهر به بیمارستان پارس تهران منتقل گشته، که یکبار از تاریخ ۱۳ تا ۲۹ مرداد در بیمارستان بستری شده و مرتبه های دیگر در ۲ و ۱۲ شهریور یک روزه به این بیمارستان منتقل و بار دیگر به زندان بازگردانده شده است‎زندانی سیاسی -آخرین تصویر نوید خانجانی در بیمارستان در تاریخ ١٧ مرداد  

پای چپ نوید خانجانی در زندان دچار بی حسی شده و روز به روز بر این بی حسی افزوده می شود، حضور این فعال حقوق حقوق بشر به واسطه مشکل ایجاد شده در ستون فقرات در زندان و عدم دسترسی به پزشک متخصص نگران کننده است.

نوید خانجانی همچنین دچار مشکل قلبی(دریچه میترال)، مشکل روده و تنفسی هم می باشد


حضور این فعال حقوق بشر در زندان و عدم دسترسی و مراقب های لازم برای بیماری هایش در زندان باعث وخامت حال وی خواهد شد.

نوید خانجانی در تاریخ ۱ شهریور ۹۱ در تبریز و در پی برخورد نهادهای امنیتی با امدادگران زلزله آذربایجان بازداشت و جهت اجرای ۱۲ سال حبس تعزیری خود به زندان رجایی شهر منتقل شده بود.

وی موسس جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی و از اعضای سابق کمیته گزارشگران حقوق بشر بوده که به علت محرومیت از تحصیل در دانشگاه فعالیت هایی برای بازگشت محرومین از تحصیل به دانشگاه داشته است، ایشان به واسطه فعالیت های حقوق بشری خود در سال ۸۸ بازداشت و از سوی دادگاه انقلاب تهران به ۱۲ سال حبس تعزیری محکوم شد و از تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۸۹ به قید وثیقه آزاد شده و نهایتا در تاریخ ۱شهریور ۹۱ در حالی که در تبریز برای کمک به زلزله زدگان آذربایجان رفته بود بازداشت و برای اجرای حکم ۱۲ سال حبس تعزیری پرونده ی سال ۸۸ به اوین و نهایتا زندان رجایی شهر کرج منتقل شد.

نوید خانجانی از ۱۳ مرداد ماه امسال سه مرتبه تحت الحفظ از زندان رجایی شهر به بیمارستان پارس تهران منتقل گشته، که یکبار از تاریخ ۱۳ تا ۲۹ مرداد در بیمارستان بستری شده و مرتبه های دیگر در ۲ و ۱۲ شهریور یک روزه به این بیمارستان منتقل و بار دیگر به زندان بازگردانده شده است
Balatarin

! تفاوت یه مسلمون با دیگران در زمان مسابقه ورزشی



از وبلاگ هموطن فضول 
Balatarin

وضعیت نامناسب سعید نعیمی در زندان تبریز

هرانا - سعید نعیمی از فعالان مدنی ایران که در پی اجرای حکمش به زندان تبریز منتقل شده در شرایط نامناسبی به سر می‌برد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، سعید نعیمی به بند ۱۱ سه گانه منتقل شده که مخصوص اشرار و محکومین به حبس ابد است و محیط بسیار بد و خطرناکی دارد و اشرار اطراف تبریز را هم برای تنبیه شدن به آن تبعید می‌کنند.

در حال حاضر در این بند ۶۳۰ زندانی حضور دارند که ۱۳۴ نفر آن‌ها در یک اتاق با سعید بسر می‌برند.

شرایط این زندانی سیاسی حتی از نظر امنیتی و تامین جانی و برخورد با سایرین هم خطرناک است. وی از نظر بهداشتی و تغذیه در شرایط بسیار وخیمی است. غذا زندان تبریز بسیار بد و فروشگاه زندان نیز اجناس و مایحتاج زندانیان را فراهم نمی‌کند.

به علت ازدحام جمعیت امکان حمام رفتن به سختی وجود دارد و حتی افراد برای رفتن به دستشوئی مشکل دارند و بوی تعفن و نجاست بسیار آزار دهنده است.

مجموع این مسائل به حدی برای او مشکل ساز است که اعلام کرده در انفرادی و بازجوئی راحت‌تر بود.

این در حالی است که طبق قوانین موجود تفکیک زندانیان اقدامی لازم است، اما سعید نعیمی به بد‌ترین جای زندان منتقل شده که حتی یک نفر از فعالان سیاسی هم در کنار او نیست
Balatarin

نگرانی از وضعیت جسمی هوتن دولتی و بلاتکلیفی وی

هرانا - با وجود گذشت بیش از ۷ ماه از بازداشت هوتن دولتی، وی همچنان بصورت بلاتکلیف در زندان نگهداری می‌شود و از ناراحتی‌های جسمی رنج می‌برد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، هوتن دولتی از اعضای جبهه ملی ایران روز شنبه ۲۶ اسفند ماه ۱۳۹۱ با مراجعه ماموران امنیتی به منزلش بازداشت شد.

وی نزدیک به یک ماه را درانفرادی بند ۲۰۹ و ۲۴۰ زندان اوین تحت بازجویی قرار گرفت و سپس به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.

هوتن دولتی با اینکه درخردادماه سال جاری درشعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست مقیسه محاکمه شد ولی هنوز حکم وی ابلاغ نشده و قرار وثیقه او که از سوی این شعبه برایش تعیین شده بود نیز ملغی شده است.

یکی از نزدیکان این زندانی سیاسی بند ۳۵۰ به گزارشگر هرانا گفت: "هوتن دولتی از ناراحتی قلبی رنج می‌برد و بشدت ضعیف شده است. وی به بیماری پرولاپس دریچه می‌ترال مبتلاست و از سال ۸۰ تحت نظر پزشک قلب بوده که زندان ادامه درمان وی را با خلل موجه کرده است."
Balatarin

نامه یک یهودی زاده از بند ۳۵۰ زندان اوین به خاخام اعظم کلیمیان

هرانا – پیمان کاس نژاد یکی از متهمان جاسوسی برای اسرائیل که از اتهام انتصابی تبرئه شده است در نامه ای به خاخام اعظم کلیمیان ایران وضعیت بغرنج خود در طول دوران بازداشتش را توصیف نموده است.

وی در این نامه ضمن معرفی خود به عنوان یک یهودی زاده لهستانی الاصل اتهامات انتصابی به خود را رد کرده است. در بخش پایانی این نامه وی از خاخام اعظم یهودیان ایران می خواهد پیگیر وضعیت وی شده و با او در زندان اوین ملاقات کند.

متن کامل این نامه که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است:

عالیجناب خاخام اعظم کلیمیان ایران
با سلام، 
اینجانب پیمان کاس نژاد فرزند شمس لواده جدّ بزرگوارم مناخیم کرول از یهودیان مهاجر لهستانی تبار ساکن و اهل شهر خالم لهستان که تقریبا قبل از جنگ جهانی‌ اول وارد شمال ایران و شهر بندر انزلی شدند و چون شغل وی نجاری بود در بندر انزلی مشغول کسب و کار شد و به خاطر یهودی بودنش مردم وی را جهود و نجس میدانستند نامبرده به ناچار به صورت ظاهری دین اسلام را پذیرفت تا بتواند به کسب و کار حلال پردازد و صاحب خانه شود. من در سال ۸۲ با پیدا کردن دفتر کهنه‌ای که به زبان روسی نوشته شده بود توانستم در سال ۸۳ با مشقت فراوان مقداری از آن را که خوانا بود را ترجمه کرده و متوجه شدم مناخیم مقداری از خاطرات خود را که خیلی‌ هم خصوصی بود و نمیتوانسته از یاد ببرد نوشته است و آن آنجا به اصالت یهودی بودن خود پی‌ برده و با افتخار به این موضوع هویت خود را هدیه‌ای از طرف خدا می‌دانستم و هنوز هم میدانم و به این موضوع پی‌ بردم که در دهه ۵۰ مقداری از لوازم عبادت جدم و تعدادی از کتب الهی وی به یادگار به انجمن یهودیان تهران سپرده شده بود و من هم در سال ۸۳ در حضور رئیس انجمن و مدیر داخلی‌ انجمن آقای یاشار دو قطعه سنگ تورات نوشته قدیمی‌ مربوط به مریسم بر میتراوا و ببت میتراوا و یک قطعه یاقوت سرخ مصری را به موزه‌ انجمن به یادگار سپردم ولی‌ متأسفانه از همان سال بارها توسط وزارت اطلاعات احضار، بازجوی و بازداشت شده‌ام و حتی مدارک شناسایی‌ام را گرفته اند.

آخرین بار هم در سال ۹۰ بعد از بازگشت به ایران به اتهام واهی تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی و نصب و راه اندازی تجهیزات مخابراتی و ماهواره‌ای بازداشت شدم که البته تفهیم اتهام تبلیغ به این صورت بود که من با یهودیان داخل و خارج از کشور ارتباط داشته که بعضی‌ از آنها تبعه کشور اسرائیل و حامی‌ دولت اسرائیل میباشند و من قصد داشتم مانند سال ۸۳ با کمک آنها کمیته ضدّ نژاد پرستی‌ تأسیس کرده و داستان سازی‌های دروغین در مورد هولوکاست را در ایران شایعه کنم و کمپین علیه تبعیض دینی و نژادی در ایران راه‌اندازی کنم.

در مورد اتهام نصب و راه‌اندازی تجهیزات مخابراتی و ماهواره‌ای باید بگویم ماموران وزارت اطلاعات با برداشتن فلاپی دیسک پایان نامه برادرم از اتاق وی که نفر اول کنکور در ایران در رشته الکترنیک و مخابرات سال ۸۵ بود، این اتهام ساختگی را به من نسبت دادند.

بعد از ۸ ماه از بازداشت غیر قانونی حقیر در بازداشتگاه مخفی‌ وزارت اطلاعات در استان گیلان و بند ۲۴۰ و ۲۰۹ زندان اوین جزء۱۳ جاسوس موساد در محاکمه کذایی تلویزیونی صرفاً به علت داشتن ارتباط شخصی‌ با یکی‌ از همکیشان کلیمی خود در خارج از ایران حاضر شدم و بعد ازیک ماه درباره محاکمه و از اتهام جاسوسی مبرا و به اتهام همکاری به ۳ سال حبس تعزیری محکوم شدم.

در حال حاضر ۲۷ ماه از حبس خود را گذرانیده ام و البته این ۲۷ ماه بازداشت در شرایطی اینچنین دشوار کمتر از داخائو و آشویتس نمی باشد و دچار مشکلات پزشکی بسیاری نیز شده ام که از جهت فرستادن حقیر برای درمان به بیرون از زندان هیچ اقدامی تاکنون صورت نگرفته است بخصوص در مورد انحراف مهره های گردن و دندان بدتر از همه توهین های بعضی از افراد مغرض و مترود از نظام که کاملا ضد یهود بوده و خود را دایه مهربانتر از دموکراسی می دانند و خود را مدعی دموکراسی در ایران و بند ۳۵۰ می خوانند که تقریبا همه امکانات زندان نیز در اختیار این موجودات می باشد.

عالجناب خانواده من نیز با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند و همچنین خودم البته قبل از آخرین بازداشتم نیز با لطف حضور یهوه مهربان در منزلمان زندگی را می گذرانیم و محتاج نبودیم و نیستیم ولی خب از سال ۸۳ تاکنون جرات نزدیک شدن به انجمن را نداشتم تا شاید برای خود و خانواده ام و حتی پرسنل انجمن مشکل ساز نشوم. 
عالیجناب از شما استدعا دارم از رهبر ایران آیت الله خامنه ای برای بنده درخواست آزادی نمائید و همچنین تقاضای ملاقات حضوری با شخص شما و همچنین خواستار پیگیری معالجات پزشکی خود در خارج از زندان را توسط شما دارم.

همیشه تورات می خوانم و با دلی شاد به استقبال سختیها می روم
یهوه با ماست
چون ما بر آمده از اوئیم
ما قوم خدائیم


سلاه

پیمان کاس نژاد
Balatarin

وضعیت نگران کننده چهار زندانی عقیدتی اهل سنت در زندان دیزل‌آباد

هرانا - چهار تن از زندانیان عقیدتی- سیاسی اهل سنت در زندان دیزل‌آباد کرمانشاه در میان زندانیان عادی و در شرایط بسیار بدی بسر می‌برند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، مهدی محمدنژاد، صباح (فواد) رضایی، لایق کورد‌پور و نامدار قادری چهار تن از زندانیان عقیدتی- سیاسی اهل سنت، که در زندان دیزل‌آباد کرمانشاه نگهداری می‌شوند در شرایط بسیار بدی بسر می‌برند.

اصل تفکیک جرایم در مورد این ۴ زندانی عقیدتی رعایت نشده و ایشان در میان جرایم عادی و زندانیان خطرناک زندگی می‌کنند.

تراکم بالای جمعیت زندان دیزل‌آباد، مشکلات بهداشتی و درمانی و غذایی از جمله مشکلاتی است که این چهار زندانی اهل سنت با آن دست به‌گریبانند.

این چهار زندانی اهل سنت در زندان دیزل آباد از حق ملاقات و تلفن که بصورت عادی به تمام زندانیان داده می‌شود نیز محروم می‌باشند.
Balatarin

شنبه

Remembering Majid Tavakoli - Oslo Norway 10.October.2013

Balatarin

بیانیه «انجمن حق زنان»: قانون ازدواج با فرزند خوانده، تداوم تکمیلی قانون چندهمسری است

قانون ازدواج با فرزند خوانده، تداوم تکمیلی قانون چندهمسری است

قانون ازدواج با فرزندخوانده، تداوم تکمیلی «قانون چندهمسری» است. همان قانونی که در اشکال همسر رسمی، صیغه‌ای و موقت، بر امر فساد و فحشا و سوء استفاده‌های جنسی سرپوش می‌گذارد، اما آن‌ها را رسمیت می‌بخشد!

«انجمن حق زنان» با انتشار بیانیه‌ای به تصویب «قانونی کردن ازدواج با فرزندخوانده» در مجلس شورای اسلامی اعتراض کرد؛ این بیانیه به امضاء جمعی از فعالان اجتماعی، سیاسی و حقوق بشر رسیده است؛ متن کامل این بیانیه که نسخه‌ای از آن برای «خودنویس» ارسال شده است، به شرح زیر است:


باید از جامعه دفاع کرد!

 خودنویس - این یک سقوط کامل است. این یک ضد ارزش انسانی است که با دستاویزی اخلاقی ـ مذهبی، قصد مشروعیت خود را به مثابه قانونی قابل اجرا، در پوشش ارزشی انسانی دارد. کودک‌آزاری و تجاوز به حقوق کودک، اعم از حقوق طبیعی و انسانی او در قالب قیومیت و سرپرستی در نظام جمهوری اسلامی، امری نیست که با انکار آن، تمام اهرم‌های شرعی و قانونی این تجاوز نادیده گرفته شود. همین که والدین إعمال اراده بر فرزندان را همچون اراده بر هر «چیز» مربوط به خود، قانونی و شرعی می‌دانند، کافی است تا دگردیسی موجودی انسانی را به شیءوارگی او شاهد باشیم. این نگاه، حق مالکیت بر اراده و احساس و لاجرم تصاحب آن را به امری طبیعی تبدیل می کند، تا تجاوز را رنگ و پوششی اخلاقی و قانونی بدهد!

آنچه در مجلس شورای اسلامی ایران تحت عنوان «قانونی کردن ازدواج با فرزندخوانده» به تصویب رسیده است، چیزی جز ادامه همان تجاوز پیشینی به کودک در زمانی دیگر و موقعیتی دیگر از کمال سنی او نیست. حالا کودک دیروز بالغ است. کالا باید به مصرف برسد. «فرزندخوانده» حالا آن کالایی است که مورد مصرف پیدا کرده است. تمهیدات قانونی این مصرف باید در پوششی ظاهراً انسانی، خیرخواهانه و اخلاقی با رجوع به دستورات شرعی، احادیث و مصادیق تاریخی در دین اسلام فراهم آید. همه چیز به کار گرفته می‌شود تا تجاوز پوشانده شود!

آنچه به تصویب رسیده است و قابل اجرا است، شناعت محض است. سقوط کامل اعتماد بر روابط انسانی و نهاد خانواده به مثابه پایه ابتدایی این روابط است. این قانون هر نوع همبستگی انسانی را میان افراد یک خانواده متزلزل می‌کند و از میان می‌برد. چه به گونه‌ای آشکار بر تفاوت میان فرزندان بیولوژیک و غیربیولوژیک اشاره دارد و به گونه‌ای آگاهانه از همان ابتدا، فرزندان یک خانواده را به مثابه «رقیبان آینده» در برابر هم قرار می‌دهد. رقیبان تصاحب احساس و امنیت و آرامش از یکدیگر!



این قانون، تداوم تکمیلی «قانون چندهمسری» نیز هست. همان قانونی که در أشکال همسر رسمی، صیغه‌ای و موقت، بر امر فساد و فحشا و سوء استفاده‌های جنسی سرپوش می‌گذارد، اما آنها را رسمیت می‌بخشد!

طبعاً تبعات روانی ـ روحی این قانون از همان ابتدای به «فرزندخواندگی» پذیرفته شدن، بر ذهن و روان کوک و این فکر که او در آینده به تسلط و تسخیر والدین خود در می‌آید آن چنان خواهد بود که از او موجودی ترسو، مطیع و مردم‌گریز خواهد ساخت. بنا بر این، با توجه به تمام عوارض منفی و ضد انسانی و ضد ارزشی این قانون، ما بر این باوریم که باید این قانون و قوانین مشابه، که تجاوز به حریم انسان‌ها را موجه می‌دارد و از اراده، خواست و تعلق آنها با تمهیدات اخلاقی، مذهبی، حقوقی و غیره دستاویزی قانونی می‌سازد، لغو و از اجرای عملی آنها ممانعت به عمل آید. ما فکر می‌کنیم مبارزه برای لغو و جلوگیری از اجرای این قانون یک وظیفه اجتماعی برای دفاع از جامعه و خشونت علیه زنان است. ما افراد جامعه را به واکنش اعتراضی نسبت به قانونی کردن این تجاوز فرا می‌خوانیم و خواستار صدایی مشترک و بلند در اعتراض هستیم. ما بر این باوریم که این اعتراض، یک امکان برای گسترش اعتراضات عمومی به تجاوزات حکومت بر حقوق مدنی و شهروندی ما است. ما از شما می‌خواهیم در این اعتراض با ما هم‌صدا شوید. باید از جامعه دفاع کرد!



«انجمن حق زنان»

استکهلم

۲ اکتبر ۲۰۱۳



امضاءکنندگان بیانیه:

هاشمی، احمد

اورنگ، آیدا

طالبی، ایضا

حاتمی، الچین

رضایی، ایمان

چاوستایی، آرمان

کاری، آزاده

اعرابی، افشین

موحدی، امیرحسین

یزدانی، آویش

کرمیان‌نسب، افشین

توانگر، ابراهيم

سرمدی، علی

مهدوی، آرش

ابراهیمیان، افشین

لطفی، احمد

ابروفراخ، آیدا

محمدی نوره، ایرج

حشمت‌ساران، بابک

کامیاران، باران

جاویدتهرانی، بهروز

رمضانی، بهمن

توتونچی، بهمن

بلادی، بابک

برخوردار، بهزاد

آبتین، بهرام

کاووسی، پیمان

حسینی، پیمان

شکرالهی، جهانگیر

رودگر، جلال

ابراهیمی، حاجلن

جوانمردی، حامد

کلهر، فرید

خرم‌روز، فیروزه

عمادی، فرحناز

دوست‌محمدیان، فریدا

راد، فریبا

فرخ‌نیا، فرشید

عمادی، فرحناز

اسفندیار، فرانک

باقری، فریبا

کریمی، فردین

محمدی، فؤاد

صفائیان، فرزان

شمس‌آبادی، فرهاد

حمیدی، فرزاد

عباس‌زاده، ماشاءالله (رایان)

سید عسگری، مهرداد

پورشجره، میترا

اختری، مهدی

سلطان، مینا

زمانی، محمد

مرادخانی، محمود

شانسی، مریم

باقری، مهناز

رودکی، میثم

چراغی، محمد

شریفی، ماریا

رشیدی، محمود

محمدی، منوچهر

راموز، منوچهر

جهانی، محمدعلی

نظری، مادح

باپیری، محسن

بغدادی، محسن

عرفانی، مهین

اسانلو، منصور

لهراسبی، مهرداد

ماجدی، مهرداد

دلاویز، علی

دلواز، علی

خرسندی، عباس

علیپور، عیسی

مهدی‌نژاد، علیرضا

خوش‌قامت، عبدالله

محمدیان، علیرضا

اسکندری، غلام

پورعابدین، سهیلا

زارع‌زاده، اردشیر

سیروس‌پور آقایی، سپیده

اشرف‌پور، سیروس

اویهنگ، ستار

قندی، سروش

سعیدی، سهیلا

حسینی، سارا

عبدالمجید، سعید

اوحدی، سعید

کریمی، سهراب

معصومی، سهیل

عبدی، سیمین

غفوریان، ساناز

کمانگر، سیروان

نجفی، شیرین

کاظمی، شاهین

حسینی، شاهو

گنجی، شیوا

تیموری، رسول

جلودارزاده، رضا

نگهداری، رضا

لطفی، صباح

مرادی، رئوف

مهاجرنژاد، رضا

محمدی، رضا

مهاجری‌نژاد، رضا

چاوشی، رامین

فعلی، زمان

شیرزاد، کاوه

تیموری، کامران

کهوایی، کیانوش

طاهری، کاوه

رنجبر، درویش

خیاط، دیاکو

نوروزی، نیما

پیغمبریان، نازی

صبوری، نازآفرین

آرمندی، هومن

قاسمی، هوشنگ

مولانیا کردستانی، هیوا

دریا، یونس

بهرامی، یگانه

موسوی، یاسان

یزدانپرست، یاور

مجیدی، یاسین

حسن‌پور، صبری

مهری، لقمان
Balatarin

هرانا؛ ضرب و شتم خانواده‌ی سلیمان قنبری توسط نیروهای امنیتی

 هرانا - نیروهای امنیتی و لباس شخصی با هجوم به منزل سلیمان قنبری، از شهروندان ساکن شهرستان مهاباد، ضمن تفتیش و بازرسی این محل اقدام به ضرب و شتم خانواده‌ی نامبرده نمودند.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، طی هفته‌ی گذشته نیروهای امنیتی و لباس شخصی وزارت اطلاعات شهرستان مهاباد با ایجاد فضای رعب و وحشت و با هجوم به منزل سلیمان قنبری، شهروند کرد، در منطقه‌ی بهارستان مهاباد، محل مورد اشاره را مورد بازرسی و تفتیش و خانواده‌ی وی را مورد ضرب و شتم قرار دادند.

هم‌چنین لازم به ذکر است، حسین قنبری، ٢٠ ساله، فرزند سلیمان نیز توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است.

گفتنی ست که این اقدام نیروهای امنیتی و لباس شخصی به شکلی زننده و با هدف ایجاد ترس و وحشت، بدون ارائه‌ی حکم قانونی و قضایی صورت گرفته است.

در ضمن، اتهام مطرح شده از سوی نیروهای امنیتی و لباس شخصی نسبت به خانواده‌ی این شهروند از سوی مقامات امنیتی ایران، "همکاری با یکی از احزاب کرد مخالف دولت" مطرح شده است.
Balatarin

آخرین وضعیت دکتر اسدالله اسدی از زندانیان بند ۳۵۰ اوین

هرانا - دکتر اسدالله اسدی متولد ۱۳۴۱، ساکن تبریز، پزشک عمومی و بازنشسته آموزش و پرورش می‌باشد. وی در تاریخ ۲۱ تیرماه ۱۳۸۹ به هنگام مراجعت به مطب خود در تبریز توسط نیروهای اداره اطلاعات تبریز بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد، به گونه‌ای که خانواده وی طی چند هفته نخست هیچگونه اطلاعی از سرنوشت ایشان در دست نداشتند.

بنا به گزارش فعالان در تبعید، دکتر اسدی در مجموع ۹ ماه بازداشت در انفرادی در تبریز، که سه ماه آن در سلول انفرادی و ۲ ماه در بند عمومی اداره اطلاعات تبریز را گذرانده است.

وی سرانجام برای تکمیل بازجویی‌ها به تهران منتقل و به مدت ۴ ماه در سلولهای انفرادی ۲۰۹ و ۲۴۰ وزارت اطلاعات در زندان اوین تحت شرایط بسیار نامساعد و نیز شدید‌ترین شکنجه‌های روحی، روانی و جسمانی قرار گرفت، که از جمله آن‌ها می‌توان به کشیدن اتوی داغ از روی پیراهن و سپس ریختن آب سرد و سپس تکرار چندباره این عمل و یا آویزان نمودن طولانی مدت از دست‌ها، اعدام مصنوعی و ضرب و شتم، بیدار نگه داشتن به مدت طولانی؛ اشاره داشت.

پس از تحمل ۹ ماه حبس در بندهای امنیتی و نیز شکنجه‌های شدید وی مجبور به قبول کردن اتهامات و اعترافات تحمیلی از سوی بازجویان خود شد. اتهام وی ارتباط با دول متخاصم اعلام شده بود.

پیش از آن آقای اسدی روز یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۰ دست به خودکشی زده بود که با کمک زندانیان بند ۳۵۰ از مرگ نجات پیدا کرد.

دکتر اسدی پس از انتقال به بند عمومی ۳۵۰ اوین و بعد از ۲ سال و نیم بلاتکلیفی در دادگاه انقلاب شعبه ۱۵ به ریاست قاضی صلواتی محاکمه و طبق ماده ۵۰۸ قانون مجازات اسلامی به ده سال و نیم حبس تعزیری محکوم شد که در دادگاه تجدید نظر به ۵ سال حبس تعزیری کاهش یافت.

پس از صدور حکم زندان برای دکتر اسدی، مردم آذربایجان به ویژه مناطق زلزله زده، به دلیل خدمات انسان دوستانه پزشکی که ایشان در آن مناطق به مردم ارائه داده بود، با تهیه طوماری بیش از ۸۰ روستا، ضمن اعتراض به حکم صادره، خواستار آزادی هر چه سریع‌تر وی شدند که با پیگیری‌ها ایشان، در ‌‌نهایت حکم صادره به سه سال و نیم کاهش یافت.

اکنون و پس از گذشت بیش از سه سال از حبس ایشان و ۲ ماه مانده به خاتمه دوران حبس، با وجود مشکلات جسمی و روحی شدید از جمله ناراحتی عصبی، قلبی، گوارشی، دهان، دندان و ضعف بینایی و آرتروز گردن و علیرغم ثبت درخواست مرخصی پزشکی ایشان در بهداری زندان اوین؛ دادستانی تهران با درخواست مرخصی استعلاجی و مرخصی متصل به آزادی دکتر اسدی مخالفت کرده است.

این در شرایطی است که هفته گذشته نماینده دادستان، آقای خدابخشی پس از شنیدن مشکلات دکتر اسدی به ایشان قول اعزام به مرخصی را داده بود که عدم تحقق این وعده باعث ایجاد فشار و استرس شدید همراه با حمله عصبی وی، در سه شنبه گذشته شد.

به گونه‌ای که حفاظت زندان روز چهارشنبه پس از انتقال وی به انفرادی به دلیل اعتراض وی به عدم تحقق وعده مرخصی، به دلیل وخامت حال روحی و عصبی ایشان را به بند ۳۵۰ عودت دادند.

این گونه رفتار نماینده دادستان در مورد اعزام به مرخصی مسبوق به سابقه بوده است، به گونه‌ای که تعداد زیادی از زندانیان بند ۳۵۰ از چندین ماه پیش وعده اعزام به مرخصی داده شده که منجر به دلگرمی و خوشحالی خانواده‌های ایشان می‌شود، اما با خلف وعده و عدم پاسخگویی مناسب منجر به تحمیل فشار عصبی مضاعف به زندانیان و خانواده ایشان می‌شود.
Balatarin

دادگاه بهروزآلخانی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام مجدداً به تاخیر افتاد

هرانا - دادگاه تجدید نظر بهروز آلخانی، زندانی سیاسی محکوم به اعدامِ محبوس در زندان مرکزی ارومیه، مجدداً به تاخیر افتاده است.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، طی ماه گذشته، دادگاه بهروز آلخانی، زندانی سیاسی که به اتهام محاربه از طریق همکاری موثر با حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) و مشارکت در قتل دادستان خوی، از سوی شعبه‌ی یک دادگاه انقلاب شهر ارومیه به اعدام محکوم شده بود؛ برای دومین بار به تاخیر افتاد.

بهروز آلخانی فرزند فارس، متولد سال ۱۳۶۴، شهروند کُرد ساکن سلماس، در تاریخ ۷ بهمن ماه سال ۸۸ توسط نیروهای وزارت اطلاعات در شهر سلماس بازداشت و نزدیک به ۱۹ ماه را در بازداشتگاه‌های امنیتی شهر سلماس، خوی و ارومیه به سر برده و مورد شکنجه‌‌ی فیزیکی و روحی قرار گرفته است. وضعیت این زندانی سیاسی به نحوی است که  هم‌اکنون و به دلیل فشارهای وارده در طی ۱۹ ماه حبس در سلول‌های انفرادی، دچار اختلالات روانی مرتبط با حضور بلند مدت در سلول انفرادی شده و وضعیت سلامت‌اش وخیم است؛ این در حالیست که به دلیل حساسیت پرونده، مسئولان زندان از اعزام او به بیمارستانی خارج از زندان ممانعت به عمل آورده‌اند.

گفتنی ست که آقای آلخانی ابتدا به اتهام همکاری با پژاک بازداشت شد و برای چندین ماه مورد بازجویی قرار گرفت اما بعد از این مدت، اتهام مشارکت در قتل دادستان خوی نیز به اتهامات نامبرده اضافه شد.

او بعد از نزدیک به ۲۰ ماه بر طبق کیفرخواست دادستان عمومی و انقلاب ارومیه به اتهام همکاری با حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) و مشارکت در قتل دادستان خوی در شعبه‌ی اول دادگاه انقلاب شهر ارومیه محاکمه و به اعدام محکوم شد. این در حالی ست که در طی اکثر مراحل دادرسی وکیل تسخیری او همواره از عدم تعادل روحی موکلش گفته است.

شایان ذکر است که پرونده‌ی بهروز آلخانی، چندی پیش در دیوان عالی کشور(استان آذربایجان غربی) با نقض حکم مواجه شد و مجدداً به دادگاه تجدید نظر بازگردانده شد.

یک منبع مطلع نزدیک به خانواده‌ی این زندانی سیاسی به گزارشگر هرانا گفت: "در تمام مراحل بازجویی، این زندانی کرد اتهام مشارکت در قتل دادستان خوی را رد کرده است."

وی افزود: "در تاریخ ۲۳ مهرماه سال ۹۰ در جلسه‌‌ای چند دقیقه‌ای با حضور وکیل تسخیری، نماینده‌ی دادستان و نماینده‌ی اداره‌ی اطلاعات شهر ارومیه، شعبه‌ی یک دادگاه انقلاب شهر ارومیه به ریاست قاضی چابک، بهروز آلخانی را به اتهام محاربه از طریق همکاری موثر با  پژاک و مشارکت در قتل دادستان خوی، به اعدام محکوم کرد. او هم‌چنین  و در پرونده‌‌ای جداگانه به اتهام نگهداری اسلحه‌ای که هنگام دستگیری توسط ماموران اطلاعاتی هم ضبط نشده است  به ۱۰ سال زندان محکوم شد."

به گفته‌ی منبع یاد شده این زندانی از حق تماس تلفنی با خانواده محروم بوده و تنها هر ماه یک بار آن هم با حضور ماموران امنیتی قادر به ملاقات با خانواده‌اش است.
Balatarin

یادگاری مجید توکلی در دفتر زندان: آمده ایم از صبر و مقاومتمان یادگاری بر جای بگذاریم

majidtavakoli21


«آمده بودیم برای تغییر. بهتر است بگویم آمده ایم. آمده ایم تا خاطره بسازیم. آمده ایم از صبر و مقاومتمان یادگاری بر جای بگذاریم. آمده ایم نیت امروزمان را تحقق ببخشیم. آمده ایم فردایمان را بسازیم. آمده ایم تاریخمان را خود بنویسیم. آمده ایم امروز را جاودانه کنیم و می دانیم که ما پیروزیم».

دانشجو نیوز -  این بخشی از نوشته مجید توکلی در دفتر یادگاری یکی از زندانیان سیاسی سابق زندان اوین است.

این مطلب در حالی در سوم مرداد ماه سال ۱۳۸۹ در بند ۳۵۰ اوین نوشته شد، که مجید توکلی اواخر همین ماه به زندان رجایی شهر کرج تبعید شد.

«۳۵۰ خیلی بزرگ است. این برای ما بیشتر از همه معنا دارد. داستان بزرگی چنین جاهای کوچکی را می دانیم. خاطراتمان را باید ورق بزنیم. خاطره ای که جاودانه است برای آنهایی که آمدند و بهانه ی دلتنگی همه‌ی آن‌هایی که رفتند.اگر چه زندان دلتنگی است ولی خاطره ی آشنایی ماست».

پویا قربانی که «دفتر یادگاری ۳۵۰» را به تازگی گشوده در این باره می گوید: همین هفته پیش بود که تو را از بالای کمد پایین آوردم. تو قرار بود خصوصی باشی. قراری که شاید از همان ابتدا اشتباه بود. قدر تو در نظاره است و در تلنگر به خاطر های خاک گرفته و نیشگون از پوست های کلفت شده و عربده در گوش های سنگین شده. حالا پس از بیش از سه سال، مهر محرمانه از تو می زدایم باشد تا مهر سکوت از “لبان برآماسیده” برداری. تو از بالای کمد من پایین آمدی؛ باشد که افشای تو نام مجید توکلی را نه تنها در یادها که بر روی  زبان پرسشگر آزادی خواهان بیش از پیش بالا برد.

وی در ادامه می افزاید: وقتی از پشت خط تلفن بند ۳۵۰ اوین که آن موقع هنوز روزی ۴، ۵ دقیقه اش برقرار بود؛ همسرم خبر موافقت ضمنی با مرخصی‌ام را داد، حیران بودم که با این همه یاد زندگی شبانه روزی با همبندی ها چه کنم. دفتری داشتم که البته امیدی هم به بیرون آوردنش نبود. عزیزان هر یک یادی نگاشتند و مجید توکلی هم. دو ساعتی دفتر را دستش نگه داشت و بعد در کف اتاق۵ آن موقع نشست و ۳ صفحه نوشت و به دستم داد. عصر همان روز رفتم مرخصی و هفته ی بعد که برگشتم مجید توکلی با ۱۵ نفر دیگر در انفرادی بود. من اول شهریور ۸۹ از زندان اوین آزاد شدم و دیگر مجید را ندیدم که بعد هم به زندان رجایی شهر تبعید شد، بدون حق استفاده از تلفن و ملاقاتی هم که با راه هشتصد کیلومتری شیراز و کمر دردناک مادر، شدنی نیست که نیست. مجید هنوز در زندان رجایی شهرحکم باورنکردنی ۹ سال حبس را سرفرازانه به دوش می کشد. “به یاد آر”!

متن کامل یادگاری مجید توکلی  که در اختیار دانشجونیوز قرار گرفته، در ادامه آمده است :

majidneveshteazevin

“آه اگر آزادی سرودی می خواند، کوچک، کوچکتر حتی، از گلوگاه یکی پرنده”

آه اگر آزادی می توانست فریاد برآورد که زنده مانده است. می ترسیدیم و می گفتیم که آزادی باید زنده بماند و چنین بود که علیه استبداد و برای آزادی شروع کردیم و در جنبش و راه سبزمان همراه هم شدیم.
پویا! چه رسم خوبی است اگر همیشه چنین باشیم.

سالی تلخ و سخت بود تا بدانیم چقدر ایستاده ایم و چقدر صبور و همدل هستیم. می گفتند ما نسل سومی ها نمی توانیم تاریخ ساز باشیم. حال متحیرند که چگونه به پشتوانه امید می توان تغییر را معنا بخشید. گویا نمی دانستند که آزادی به سرزندگی بنای استبداد را در هم می شکند. نمی دانستند که شجاعت و جسارت ویژه ای داریم. نمی دانستند که پویاییم و نسلی بزرگ و جاودانه خواهیم شد.

۳۵۰ خیلی بزرگ است. این برای ما بیشتر از همه معنا دارد. داستان بزرگی چنین جاهای کوچکی را می دانیم. خاطراتمان را باید ورق بزنیم. خاطره ای که جاودانه است برای آنهایی که آمدند و بهانه ی دلتنگی همه‌ی آن‌هایی که رفتند.اگر چه زندان دلتنگی است ولی خاطره ی آشنایی ماست.

پویا جان! انسان ها در تنهایی شان عاشق ترند وشاید باید تنها می شدیم تا دوست داشتن هایمان، دلتنگی هایمان و همه ی احساسات غریبمان را بیابیم و دوست بداریم. همدیگر را برای همیشه ی همیشه در ذهن و خاطره مان ثبت کنیم. راستش نزدیک شدن دورترها به هم خیلی سخت است ولی عالمشان بزرگ تر می شود. راستش ناآشناها وقتی دوست می شوند، دوستی خاصی دارند. شاید خیلی چیزها این وسط غایب است. یک تجربه با فرزان داشته ام اما این قطعه ای دگرگون است.

اما از دلیل با هم بودنمان هم بگویم. حال که اشتراکمان نه نسل سومی بودنمان که سبز بودن امیدمان به تغییر وضع موجود است. آمده بودیم برای تغییر. بهتر است بگویم آمده ایم. آمده ایم تا خاطره بسازیم. آمده ایم از صبر و مقاومتمان یادگاری بر جای بگذاریم. آمده ایم نیت امروزمان را تحقق ببخشیم. آمده ایم فردایمان را بسازیم. آمده ایم تاریخمان را خود بنویسیم. آمده ایم امروز را جاودانه کنیم و می دانیم که ما پیروزیم.

حُسن ما متولدین دهه ۶۰ این است که آزادیم و آزاد می اندیشیم. می دانم که این آزادی را خوب می فهمی و قدر می دانی. این آن چیزی است که برای همیشه ما را متفاوت و جاودانه در کنار هم نگه می دارد.

می دانیم از این دیار وحشت به سلامت؛
به شجاعت وصداقت خواهیم گذشت و آزادی را برای مردمان به ارمغان خواهیم برد.
به امید دیدار در سرور آزادیمان.

مجید توکلی
۸۹/۵/۳
Balatarin

عکسی نایاب از صدام به هنگام شوخی با همسرش




Balatarin